مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع
کمی از حالِ خودم , ساحتِ خونبارِ بقیع
زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع
میگذارد سَرِ خود را , سَرِ دیوارِ بقیع
مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع
کمی از حالِ خودم , ساحتِ خونبارِ بقیع
زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع
میگذارد سَرِ خود را , سَرِ دیوارِ بقیع
دیگر نمیشود به دلیل, اعتماد کرد
آری, دلیل, غصهی کم را زیاد کرد
دلتتنگیام به درد هیاهو نمیخورَد
دل, بیدلیل, از شب میخانه یاد کرد
بوی غم بوی عزا دارد بقیع
غربتی بی انتها دارد بقیع
اشک زهرا روی خاکش ریخته
روز و شب حال بکا دارد بقیع
شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست
ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست
بجای گنبد و گلدسته کفترها نما دارند
نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست
بنا نبود که این خاک بی بنا باشد
بنا نبود حسین از حسن جدا باشد
برای اینکه حسن بی حرم نماند پس
چه عیب دارد اگر کربلا دو تا باشد
میکشد پر دلم برای بقیع
همه جان و تنم فدای بقیع
چشمم افتاد سمت تقویم و
هشت شوال و کربلای بقیع
ما فقیرم فقط با فقرا میسازیم..
برسد از تو اگر درد و بلا میسازیم
کم اگر هست ولی لطف حسینی حسنی ست
سالیانی ست که با نان شما میسازیم
باید اینجا حرم درست کنند
چارتا مثل هم درست کنند
با امام حسن ع سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
یاد حرمت که نیست, در دل غوغاست
در سینه ی ما صحن و سرایت برپاست
ای شیر جمل! , قبر تو ویران شد چون
“تخریب” همیشه عادت ترسو هاست
شاعر : محمـد کاظـمـی نـیا
دل ما هست غصّه دارِ بقیع
چشم ما هست گریه زارِ بقیع
ما مدینه نرفته یک عُمْر است
بیقراریم ؛ بیقرارِ بقیع
ای بقیع ای روز وشب رویای من
ای حریمت قرب او ادنای من
وادی توازطوی برده سبق
خاک پاکت صفحه سینای من
باید برای یار حریمی درست کرد
گنبد برای مرد کریمی درست کرد
باید برای تربت خاکی مجتبی
از آه سینه سوز نسیمی درست کرد