در عالم رویا سفری سوی تو کردم
بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم
از شوق زیارت نفسم حبس به سینه
خواهم بنشینم به سر بام مدینه
در عالم رویا سفری سوی تو کردم
بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم
از شوق زیارت نفسم حبس به سینه
خواهم بنشینم به سر بام مدینه
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهارفرزندش
در حریم بقیع ویران شد
ای میزبان غمزده عاشقان بقیع
تصویر کامل غم و درد جهان بقیع
ای مدفن خلاصه خوبان خاکیان
ای خلوت شبانه صاحب زمان بقیع
بوی غم بوی عزا دارد بقیع
غربتی بی انتها دارد بقیع
اشک زهرا روی خاکش ریخته
روز و شب حال بکا دارد بقیع
بنویسید ” حرم ” کورشود چشم حسود
بنویسید سر آرند ملائک به سجود
بنویسید که زیباست بدون گنبد
بنویسید که زیباست شبیه مشهد
ناجوانمرداناز اینجا صحن را برداشتند
کاش میگفتند گنبد را چرا برداشتند
زائریآمدکنار قبر آقایش نشست
با کتکاو را ز قبر مجتبی برداشتند
دوباره کینه ی اهل مدینه طوفان شد
دوباره مادر ما فاطمه پریشان شد
بنای اهل مدینه عذاب زهرا بود
بنای فاطمیّون در بقیع ویران شد
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!
خرابههای تو, باغِ بهشتِ ماست,بقیع!
تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی
غریبی و, همه کس با تو آشناست, بقیع!
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهارفرزندش
در حریم بقیع ویران شد
از غربت تو اشک دمادم داریم
دائم به لب پنجره شبنم داریم
این درد دل ماست , خودت می دانی
در خاک مدینه یک حرم کم داریم
وحید محمدی