شعر تخريب بقيع

ای بقیع

ای بقیع ای روز وشب رویای من

ای حریمت قرب او ادنای من

وادی توازطوی برده سبق

خاک پاکت صفحه سینای من

قبر کریم

باید برای یار حریمی درست کرد

گنبد برای مرد کریمی درست کرد

باید برای تربت خاکی مجتبی

از آه سینه سوز نسیمی درست کرد

در عالم رویا

در عالم رویا سفری سوی تو کردم 

بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم

از شوق زیارت نفسم حبس به سینه

خواهم بنشینم به سر بام مدینه

روزگاری بقیع صحنی داشت

روزگاری بقیع صحنی داشت

روی هر قبر گنبدی بر پا

محفل انس شیعیان علی

حلقه نشر اعتقاد و دعا

باید اینجا حرم درست کنند

باید اینجا حرم درست کنند

چار تا مثل هم درست کتتد

با امام حسن سزاوار است

چند باب الکرم درست کنند 

می رسد از مدینه بوی غم

می رسد از مدینه بوی غم

فاطمه باز دیده گریان شد

چونکه قبر چهارفرزندش

در حریم بقیع ویران شد

ای میزبان غمزده

ای میزبان غمزده عاشقان بقیع

تصویر کامل غم و درد جهان بقیع

ای مدفن خلاصه خوبان خاکیان

ای خلوت شبانه صاحب زمان بقیع

خاک غریب

 

بوی غم بوی عزا دارد بقیع

غربتی بی انتها دارد بقیع

اشک زهرا روی خاکش ریخته

روز و شب حال بکا دارد بقیع

کور شود چشم حسود

بنویسید ” حرم ” کورشود چشم حسود

بنویسید سر آرند ملائک به سجود

بنویسید که زیباست بدون گنبد

بنویسید که زیباست شبیه مشهد

بیت الحسن

ناجوانمرداناز اینجا صحن را برداشتند

کاش میگفتند گنبد را چرا برداشتند

زائریآمدکنار قبر آقایش نشست

با کتکاو را ز قبر مجتبی برداشتند

بقیع ویران شد

 

دوباره کینه ی اهل مدینه طوفان شد

دوباره مادر ما فاطمه پریشان شد

بنای اهل مدینه عذاب زهرا بود

بنای فاطمیّون در بقیع ویران شد

غبار صحن بقیع

 

غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!

خرابه‌های تو, باغِ‌ بهشتِ ماست,بقیع!

تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی

غریبی و, همه کس با تو آشناست, بقیع!

دکمه بازگشت به بالا