در عالم رویا سفری سوی تو کردم
بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم
از شوق زیارت نفسم حبس به سینه
خواهم بنشینم به سر بام مدینه
در عالم رویا سفری سوی تو کردم
بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم
از شوق زیارت نفسم حبس به سینه
خواهم بنشینم به سر بام مدینه
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهارفرزندش
در حریم بقیع ویران شد
عمریست که در میکده ی عشق مقیمیم
روزی خور خان کرمو جود رحیمیم
بی شک بُود ازیُمن ولای شه ابرار
کز دوزخ دادارچنین طرد و رجیمیم
من کیم؟ عبد گنه کار الهی العفو
من کیم؟ بنده ی سربار الهی العفو
منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
نه که یک مرتبه, بسیار الهی العفو
امشب علی می بیند اشک دخترش را
در کوفه می گوید اذان آخرش را
مرغابیان خانه دامن را نگیرید
خالی کنید ای عرشیان دور و برش را
از سر شانه ی در حال نماز سحرش
چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده است زمان سفرش
خود را به خواب می زنی ای بنده تا به کی !؟
هی توبه پشت ِ توبه, سرافکنده تا به کی !؟
دنیا وفا نکرده , وفا هم نمی کند
با زرق و برقش از غم دل, کم نمی کند
بگذار دلت یاد کند از محنی
از کنج خرابه و غمِ دلشکنی
افطار که شد رقیه را یاد کن و
با گریه بگو: مَن الذی أیتمَنی؟…
مسعود یوسف پور
ناگهان تا که چشم وا کردم,ماه مهمانی خدا آمد
به سر سفرهی کرامت دوست,شاه آمد اگر گدا آمد
دیدم این جا میان مهمانها,آمده هر که آبرو دارد
بین این بندگان خوب خدا, چهکند آنکه خود گنهکار است
پشت مهمانسرای تو ماندم,پشت در جای بی سر و پاهاست
من همان به که پشت در باشم,آگهم جای من نه اینجاهاست
نه که من آمدم به سوی توباز, مثل هر بار آمدی یا رب
گر چه دیدی تو زشتی من را,فرصت توبه دادیام امشب
اگر این گونه هم دهی راهم,باز هم آبروی من برود
مپسندی که بر زبان همه, ایخدا گفتگوی من برود
نه لباسی برای مهمانی, نهدگر خلق و حسرتی دارم
بعد یک سال تازه آمدهام,من هم آیا رخصتی دارم؟
گیر کردم میان برزخ خود, نهره چاره دارم و نه کسی
حاصلم را تباه میبینم, چهکنم گر به داد من نرسی؟
من اگر خودم بودم, به دلمباز شور و شین آمد
مانده بودم غریب که ناگه,رحمت واسعه حسین آمد
با حسین آبرو گرفتم من,زشتی دل دوباره زیبا شد
عزتم داد و اعتبارم داد,نوکرش هر که گشت آقا شد
دست من را گرفت و گفت بگو,یاعلی و ز جای خود برخیز
ای ز سنگ گنه زمین خورده,حال بر روی پای خود برخیز
هر که با ذکر یاعلیبرخواست, تا قیامت ز پا نمیافتد
هر که با مرتضی علی آمد, پسز چشم خدا نمیافتد
شاعر : ؟؟؟
آه ای خدا ! دار و ندار ما نیامد
آقا و صاحب اختیار ما نیامد
ماه مبارک, سفره اش را پهن کرده
خوب است امّا سفره دار ما نیامد