فقط برای نگاه نگار آمده ام
برای اشک دل بیقرار آمده ام
کویرتر شده چشم از همیشه, ازهر وقت
دونیم قطره ی باران ببار, آمده ام
فقط برای نگاه نگار آمده ام
برای اشک دل بیقرار آمده ام
کویرتر شده چشم از همیشه, ازهر وقت
دونیم قطره ی باران ببار, آمده ام
سفره ای بنداز و من را هم کنارش جابده
یا کریم ابن ُ الکریم روزیِّسائل را بده
لقمه ی نانی بگیر و پر کن این دستفقیر
با نگاهی پاسخ این سینه ی شیدا بده
نان و پنیر سفره ی افطارم از شما
آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما
آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو
العفو و آه و چشم گهربارم از شما
امشبفقط برای خودم گریه میکنم
ازدست کارهای خودم گریه میکنم
صحبتبه مرگ و قبر و عذابش رسیده است
درمجلس عزای خودم گریه میکنم
بچهگی کرده ام , پشیمانم
منندانسته شیطنت کردم
بغلمکن دوباره مثل قدیم
رونگردان زمن , غلط کردم (1)
هرچهمیافتد به درگاهت نگاهم بیشتر
بازهم لطف تو باشد از گناهم بیشتر
پیشمردم آبرویم دادی امّا باز هم
هرچهمیبینم منم که روسیاهم بیشتر
طاعات ما اگر چه ز یأس و کسالتاست
ما را فقط ز دوری و هجران ملالت است
بهره نمی برم ز مناجات نیمه شب
وای از عبادتی که سراسر کسالت است
اگر چه در به در کوچه ی خطا شدهام
شکسته بالترین بنده ی خدا شده ام
ولی نشسته به چشم ترم ندامت ها
ونیمه راهترین یار توبه ها شده ام
ای کههمیشه گوش دهی بر دعای من
دل میدهی به نغمه یا ربنای من
فهمیدهام که با همه عالم غریبه ام
فهمیدهام دگر که تویی آشنای من
توبه ای می طلبد عفو ِ اله ِ من وتو
که کند رحم به این ناله و آه ِ منو تو
لطف حق منتظر ِ بارش ِ چشمان کسیاست
تا بشوید گنه از روی سیاه ِ من وتو
خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن
نده جواب مرا لااقل جوابمکن
تمام خواسته هایم برای نفسم بود
دعای من که دعا نیست مستجاب مکن
از نسیم سحری روح به جانم دادند
چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند
تا شدم هم نفس محفل رندان سحر
لذت زمزمه و آه و فغانم دادند