شعر اعياد و مناسبت ها

با دست خالی

 

از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد 

از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد

ما تحبس الدعا شده نان شبهه ایم 

آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد

روسیاه آمدم امّا

با نگاه تو شدم عاشق ارباب کریم

به حسینت قسم این گمشده دریاب کریم

روسیاه آمدم امّا تکیه گاهم شاهاست

آمدم با سر خونین سوی محراب کریم

نذر سحر

از روزهای گرم تابستان گذر کن

از خواب بگذر سینه را نذر سحر کن

روزه که می گیری نگاهت را نگهدار

از دیدن هر چه به جز خالق حذر کن

مرا ببخش

 

مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی

نگفته های دلم را تو خوب می دانی

دوباره بغض گرفته گلوی من را کاش

شود به لطف نگاه تو دیده بارانی

ماه خدا

 

هر که دارد سر سودای خدا بسم الله

هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله

 

میزبانان سحر منتظر مهمانند

هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله

 

شمیم خوش ماه یار

حس می کنم شمیم خوش ماه یار را

آهنگ ربّنای لب نوبهار را

کم کم صدای آه سحر می رسد به گوش

آهی که زنده کرده دل بی قرار را

دنیای پر فریب

 

 دنیای پر فریب مراکور کرده است

این فرع از اصول مرا دور کرده است

شیطان برای اینکه جدا باشم از خدا

دورم بساط عیش و طرب جور کرده است

دل گرفتار

نور تو گر نبود مسلمان نمی شدم

بر سفره ی کریم تو مهمان نمی شدم

لطف محمدی تو بر من مقام داد

ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی شدم

معتکف غار حراء

شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام

در شب بعثت تان حوریه باران شده ام

تا که از محضر عرفانی حق بازایی

پای این کوه حراء سر به گریبان شده ام

قله های کوه نور

می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

تازه تر از نفس

انس اگر حکم براند به سخن حاجت نیست

دیده گر بوسه بلد شد به دهن حاجت نیست

این که گویند من و او به یکی پیرهنیم

عین حق است ولیکن به بدن حاجت نیست

بخوان به نام خدایت

برای واژه به واژه وضو گرفتم باز

نزول سوره ی باران دوباره شد آغاز

 

چه می شود ز تو گفتن , چه می توانخواندن

برای کشف تو باید به چلّه ها ماندن

دکمه بازگشت به بالا