ای کاش نامه ام را از یار می نوشتم
در لحظه فراق از دیدار می نوشتم
حالا که با رقیه در راه این دیاری
ای کاش از خرابه از خار می نوشتم
ای کاش نامه ام را از یار می نوشتم
در لحظه فراق از دیدار می نوشتم
حالا که با رقیه در راه این دیاری
ای کاش از خرابه از خار می نوشتم
هر آن کسی که نَدارد به دِل غَم، از ما نیست
به سِرِّ عِشق نَشُد هَر که مَحرَم، از ما نیست
غَمِ تو را به دِلِ ما خُدا زیاد کُنَد
هر آنکه خواسته اَز تو غَمِ کَم، از ما نیست
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم
رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم
علی ندیده وفا از اهالی این شهر
نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟
امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
“ای رود جاری”،سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی
یقینا آنچنانکه زخم دارد التهاب از پی
دم آخر رسید و می رسد روز حساب از پی
به زیر تیغ می خندم ولیکن گریه بارانم
که دارد خنده گل گریه تلخ گلاب از پی
نه سپاهی برای من مانده
نه دگر روزگار یار من است
کوفیان جا زدند آقا جان
مرگ حالا در انتظار من است
رونقی دارد عجب بازارشان این روزها…
بر منِ تنها رسد آزارشان این روزها…
کوفیان دنبال شمشیرند و پُر کینه شدند
فرق کرده یاحسین ابزارشان این روزها..
مرا سفیر فرستاده ای تو، اما حیف
به کوفه نیست کسی همرهِ تو آقا حیف
به کوفه نیست کسی منتظر که بازآیی
حذر کنند ز تو یادگار مولا حیف
سفیر اگر بفرستد چه نامهای بفرستد
چه حرفهای بدون ادامهای بفرستد
برای اینکه نیایی به دام نیزه و شمشیر
به قاتل تو سپرده است نامهای بفرستد
انگار در بهشت خدا پا گذاشتیم
وقتی قدم به مجلس آقا گذاشتیم
در این حسینیه شهدا صف کشیده اند
اینجامقدس است که ما پا گذاشتیم
سر شب بود مردم کوفه
همه درخانه هایشان رفتند
یک نفر هم نماند از آن ها
همه بى نام و بى نشان رفتند
مسلمم، دار و ندارم را به دار آویختند
کینه های بدر و خیبر را سرِ من ریختند
دوست و دشمن ز یک وعده بهم آمیختند
کوفه را با دِرهم و دینار بر انگیختند