شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

شبیه مهر و تسبیح

شبیه مهر و تسبیحی که بر سجاده می افتد

غم چشمان تو دارد به روی باده می افتد

دو چشمم مات این راهست شاید زود برگردی

ز هجرت اشکهای من به روی جاده می افتد

داماد کربلا

به وجد آمدی و جاودانه ات کردند

یگانه حجله نشین میانه ات کردند

برای عقد تو دست تو را حنا بستند

و عمه هات نشستند شانه ات کردند

از تنم چند تن درست کنید

از تنم چند تن درست کنید

بی سر و بی ‌بدن درست کنید

سنگ را بر تنم تراش دهید

تا عقیق یمن درست کنید

عزیز هستی

مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی

زهرا شدی,علی شدی ومصطفی شدی

وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت

تنها سواره ی حسن مجتبی شدی

زبان مرثیه

وقتی که اشک روز چو باران و برف بود

کشته شدن برای عمویم به صرف بود

وقتی عسل جوانه زد از کام تشنه ام

سینه برای پر زدنم مثل ظرف بود

یادگاری مدینه

سیـــزدهجام زلعلت زده غم پی در پی

عسل است اینکه به لب ریخته ای یا که می؟

چه شکوهی است در این جشن که برپا کردی

می زدندت همه با هر چه شد از کی تا کی

همان وقتی که

همان وقتی که عمو بر تنت ردایت کرد

همینکه بال گشودی پسر صدایت کرد

گره به بند نقابت زد و میان حرم

پس از دو بوسه به پیشانیت دعایت کرد

واحسنا

بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده

وای قاسم, عوض ِ وا عطشا افتاده

چاره ای کن که نمانند به رویِ دستم

عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده

سیزده جام عسل

آیینه‌ یمرد جمل آمد به میدان

یک شیر دلمانند یل آمد به میدان

با سیزدهجام عسل آمد به میدان

ای لشگرکوفه! اجل آمد به میدان

حسن کرببلا

عزیز من این قده اصرار نکن

مادرتم اومده , اصرار نکن

درسته مرد میدون نبردی

اما اگه بری و برنگردی

وای این نیزه

ناگهان بر سر قتل تو چه دعوا شده است

بند بند بدنت آه زهم واشده است

چه بلایی به سر صورتت آمدقاسم

وای این نیزه چه سان دردهنت جا شده است؟!

بگذار من هم در صف دلدادگان باشم

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق

بعد از اذانش «یا حسین»ی خواند در گوشم

در چشمهایت ای عمو جان! کربلا دیدم

وقتی گرفتی لحظه‌ی اول در آغوشم

 

دکمه بازگشت به بالا