شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

خوبم عمو! اما امان از سینه‌ی‌ مجروح

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق

بعد از اذانش «یا حسین»ی خواند درگوشم

در چشمهایت ای عمو جان! کربلا دیدم

وقتی گرفتی لحظه‌ی اول در آغوشم 

یا قاسم ابن الحسن(ع)

ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است

تا سحر  پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است

مست مست مستم امشب چون حسن باباشده

که پس از او در دوعالم صاحب ما قاسم است

شکوه تبار

شوریدگیت داده به دل اختیار را

با زلف دوست بسته قرارومدار را

آیینه ی تمام نمای یل جمل

ازاین سپاه فتنه درآور دمار را

موم عسل

چون چشم نیزه قُوّت جان مرا گرفت

پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت

میرفت تا که فاش پدر خوانمت عمو

سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت

گلاب ناب

این اسبها از این بدنم  پا نمی کشند

جانم درآمد از کفنم پا نمی کشند 

تا که گلاب ناب مرا در نیاورند

از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند 

نیزه خوردی

نیزه خوردی وتمامی تنت پاره شده
صبرکن,تابرسم من,بدنت پاره شده

نهال اهل حرم

نهال اهل حرم طعمه تبر شده است
تنت چقدر سزاوار بال و پر شده است

گل رشید حسن

چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی
تمام حاصل من گشته ایی تماشایی

پاره شده …

نیزه خوردی و تمامی تنت پاره شده
صبرکن,تابرسم من,بدنت پاره شده

عجب درد سری

من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری

زره اندازه نشد

زره اندازه نشد پس کفنش را دادند

کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند

قاسم انگار در آن حظه”اناالهو”شده بود

سر این “او”شدنش بود “من”ش را دادند

هم قد سقا

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت

نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو

وای از سنگینی نعل سواران ای عمو

دکمه بازگشت به بالا