شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

حسن کرببلا

حسن کرببلا

عزیز من این قده اصرار نکن

مادرتم اومده , اصرار نکن

درسته مرد میدون نبردی

اما اگه بری و برنگردی

اگه رو صورتت خراش بیفته

رو پیکرت زخم تراش بیفته

جواب مادر تو رو چی بدم

جواب همسر تو رو چی بدم

تو حسن کرببلای منی

تو یادگار مجتبای منی

غصه نخور اگه دلت شکسته

گرد یتیمی به رخت نشسته

خودم برایت پدری میکنم

تو رو علی اکبری میکنم

طفل برادرم خودت میدونی

برای من مثل علی میمونی

اگه بری نجمه جوون نداره

تو تازه دامادی شگون نداره

اگه بری دل حرم میگیره

گریه نکن که گریه ام میگیره

اندازه ی سر تو خود ندارم

باید که عمامه سرت بذارم

زره ندارم روی تن بپوشی

باید که قاسمم کفن بپوشی

یادت باشه حالا که رهسپاری

حلقه ی نامزدی تو در بیاری

رفتی به جان خود بلا خریدی

رفتی پسر حماسه آفریدی

تک یل نامی هم نشد حریفت

ازرق شامی هم نشد حریفت

وارٍث شیر جملی آفرین 

هستی زهرا و علی آفرین

دیدم که یکباره هوا به هم ریخت

افتادی از پشت فرس دلم ریخت

پرپر من پا رو پرت گذاشتند

با نیزه ها سربه سرت گذاشتند

راه تو رو به سوی خیمه بستند 

استخونای سینه تو شکستند

با بچه های فاطمه بد شدند

با مرکب از روی تنت رد شدند

بلند شو ای غرقه به خون دوباره

اهلا من العسل بخون دوباره

روزی تو درد و غم و محن شد

لباس دامادی تو کفن شد

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا