یازده ماه از خدا این روزها را خواستم
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم
اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم
یازده ماه از خدا این روزها را خواستم
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم
اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم
شفق به نیزه نظر کرد و رنگ او غم شد
نسیمِ صبح به زلفش چو خورد ماتم شد
به عرش پیرهنی پاره گشت, آویزان
بساط گریهٔ عالم دگر فراهم شد
قبل از شروع خلقت تابیده آفتابش..
لب تشنه ای که عمریست دلها شده کبابش
گفتیم السلام و فورا علیکم آمد
جانم به این سلام و جانم به این جوابش
باز تصویر تو مدّ نظرم افتاده
خوش به حالم که به هیئت گذرم افتاده
اینقَدَر “شور” حسین بن علی “شیرین” است
هوس “پیرغلامی” به سرم افتاده
هرموقعی که پایم تا روضه ها رسیده
روی لبم نوای یا لیتنا رسیده
هم دست دوز زهراست هم دستبوس زینب
پیراهن سیاهم از کربلا رسیده
این روزها دلشوره دارم بیش از پیش
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
این روزها قلب مرا ماتم گرفته
باز این لبم نام شمارا دم گرفته
وقت عاشق شدنم عقل سرم را ببرید
میل پروازم اگر بود , پرم را ببرید
آمده پشت در خیمه که جان بستاند
مرکب و تیغ چه سود است سرم را ببرید
باید برای زخم کاری زود مرهم بُرد
پس زود باید این دلم را تا محرم بُرد
اصلاً بساط روضهی تو روسفیدم کرد
این روسیاهیِ مرا شال سیاهم برد
این روزها دلشوره دارم بیش از پیش
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
این روزها قلب مرا ماتم گرفته
باز این لبم نام شمارا دم گرفته
چشمی که در این روضه ها ابر ببار است
روز قیامت هم به تو امیدوار است
ظرف زمان سینه زنها فرق دارد
ماه محرم اول فصل بهار است
همه سرمایه مجنون غم لیلا باشد
عاشق ان است که سر گشته و شیدا باشد
بعد از انى که شده دلبر ما خیمه نشین
عاشق دلشده اواره صحرا باشد
از بس حسین بخشش بسیار می کند
لطفش مرا همیشه بدهکار می کند
این اشک های قیمتی روضه های او
خیلی برای عاقبتم کار می کند