شعر محرم و صفر

جوانمُرده

پیشِ چشمانِ همه دست به زانو اُفتاد
خواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد

باید او پاشود از  خاک جگر جمع کُنَد

یک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کُنَد

پیمبر کشتن

دیگر استاد شده دشمن‌مان در «کشتن»
آخرین شیوه‌ی قتل است، پیمبر کشتن

کوفیان درس گرفتند، از «ابن ملجم»
تا رسیدند، در این جنگ، به «حیدر کشتن»

سلام آقا

سلام آقای مهربون
گل زمین و آسمون
از بس که گریه می کنی
چشات شده کاسه ی خون

آخ علی اکبرم

قبل رفتن سری به حرم بزن
سری به خیمه عمه هم بزن
هی از این خیمه به اون خیمه برو
جلوی چشام یه کم قدم بزن

محرم شد

دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد

زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد

رنگِ غم

قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم

اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم

ای کاش

ای کاش نامه ام را از یار می نوشتم
در لحظه فراق از دیدار می نوشتم

حالا که با رقیه در راه این دیاری
ای کاش از خرابه از خار می نوشتم

جگرم سوخت علی

دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی

ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی

یا علی اکبر(ع)

نامش علی و اوست سرتا پا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟

خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد

حضرت آینه

حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد

دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته

مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده

در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده

ارباً اربا

دیگر استاد شده دشمن‌مان در «کشتن»
آخرین شیوه‌ی قتل است، «پیمبر کشتن»

کوفیان درس گرفتند، از «ابن ملجم»
تا رسیدند، در این جنگ، به «حیدر کشتن»

دکمه بازگشت به بالا