شعر محرم و صفر

نیمه جان بودی

مقتل از خون تن تو شبیه دریا بود

خواهرت دید که چه غائله ای برپا بود

دور گودال همه دور و برت جمع شدند

نیمه جان بودی و بر گرد تنت غوغا بود

خواهر که داری

یاور کـه داری
باور ندارم عصـرِ فردا سَر نداری
خواهر که داری
گیرم که در کرب و بلا مادر نداری

عزیزم

الهی سایه‌ات با من بمونه
برام با تو فقط بودن بمونه
لباس کهنتو تَن کردی اما
دعایی کن که پیراهن بمونه

پیش نگاه مادر

پهلوش نیزه خورده حیا کن لگد نزن
پیش نگاه مادر من حرف بد نزن

چیزی نمانده ازبدنش زیرچکمه ها
دارد عزیز فاطمه جان میکند نزن

تازیانه

از آن جمع مکسر در حرم لشگر درآوردم
دمار از روزگار دشمن کافر در آوردم
به زلف رفته در دستان قاتل می خورم سوگند
خودم از دست و پای دخترت زیور درآوردم

دزدیدند

نه تنها از سر نی ها سرش را نیز دزدیدند
که حتی پاره های پیکرش را نیز دزدیدند
گمان کردی قناعت می کنند این قوم بر خلخال؟
حریصان از حسین انگشترش را نیز دزدیدند

برخیز همسفر

ای سربریده بال و پرم را نگاه کن
داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن
پاشو کمک بده که سوار شتر شوم
نامحرمان دور و برم را نگاه کن

گفتی علی

گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست
دیدن تنهایی خواهر برایت خوب نیست
پیرهن کهنه به تن کردی برایت خوب بود
این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست

دفاع از حرم

نمیدونم چرا دلم آشوبه
دل نگرون حال بچه هاتم
فکر نکنی که زینبت بریده
تا آخر دنیا داداش باهاتم

مفاتیح حرم

تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه
کُفر یعنی که و اسلامِ علی یعنی چه

زره‌ات را به رویِ سینه کمی محکم کُن
تا ببینند که احرامِ علی یعنی چه

عباس جانم

تا علمدار افتاد
خنده بر اشک رباب از لب أنظار افتاد
گریه مى کرد حسین
آن طرف دخترکى بین حرم زار افتاد

آب محتاج

هرکسی رفت بدنبال تو راهش وا شد
هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد
آب محتاج لب توست نه تو محتاجش!
لب خشکیده ی تو داغ دل دریا شد

دکمه بازگشت به بالا