کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم
یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم
شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش
تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم
کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم
یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم
شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش
تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم
حسین , با بدنت نعل اسب کاری کرد
که فرق روی تو از پشت تو نشد پیدا
خلاصه هرچه زنان بنی اسد گشتند
میان معرکه انگشت تو نشد پیدا….
رضا قربانی
یک خورجین از کربلا سوغات آورده
یا که برای خانه تزیینات آورده
هر چیز پیدا می شود در خورجین او
عمامه و قنداقه, چادرجات آورده
وای , چه سخت است داغ غربت و دربدری
یک زنِ تنها بدون محرمی در لشکری
وای , چه سخت است , در شهر پدر باشی اسیر
بر سر و رویت ببارد بغض های حیدری
ای که فراز نیزه تو را آشیان شده
بنگر مرا که ناقه ی عریان مکان شده
حرفی که نه! اشاره ای حتی نمیکنی!
از آن زمان که هم سخنت خیزران شده
زمان دفن شهیدان و سیدالشهداست
سه روز پیکرشان روی خاک کرب و بلاست
بنی اسد متحیر شدند و در ماندند
میان اینهمه جسم بدون سر ماندند
رسید وقت سفر سربه زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب
هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب
میان نالهیِ خود میبرم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرحِ , ماجرای تو را
تمام بار به دوش من است میبینی
که میکشم به سرِ شانه کربلایِ تو را
مِهر کسی به جز تو به دل, جا نمی شود
بی ذکر یا حسین دلم وا نمی شود
حتی خدای عزّ و وَجل هم عقیده داشت
دین, بی قیام سرخ تو احیا نمی شود
عباس اگر در ظهر عاشورا نمیافتاد
سنگی به سوی زینب کبری نمیافتاد
بودند اگر دورش جوانان بنیهاشم
در راه کوفه دختر زهرا نمیافتاد
چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام
هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام
کودکان در آتش و من در تف تب سوختم
سوختم در آتش هجران و سوزان توام
شور کوفی را ببین با طبل و دف سر می برند
مادر و قنداقه و بابا و دختر می برند
کشته ی مدفون به زیرخاک را سر میبُرند
شادمان از اینکه برنی راس اصغر می برند