شعر محرم و صفر

تو قَد کشیده ای,یا که عمو کمان شده است

تو قَد کشیده ای,یا که عمو کمان شده است
و یا دوباره علمدار نوجوان شده است
بخند حضرتِ عباسِ سیزده ساله
که خنده یِ تو برایِ حسین, جان شده است
دلم برای حسن تنگ شد تو را دیدم

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
دیدی دلم گرفته , مرا مجتبی شدی؟
لک زد دلم برای عمو گفتنت , بگو
لک زد دلم چرا , چه شده بی‌صدا شدی

بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من

بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من
زد فکر تازه‌ای به سرت ای عزیز من

رفتی درون خیمه و خوشحال آمدی
با دست‌خطی از پدرت ای عزیز من

چشمی که بسته‌ای به رخم وا نمی‌شود

چشمی که بسته‌ای به رخم وا نمی‌شود
یعنی عمو برای تو بابا نمی‌شود

ای مهربان خیمه, حرم را نگاه کن
عمه حریف گریه‌ی زن‌ها نمی‌شود

تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت

تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت
پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت

می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!
سُمّ فَرَس رسید و دهان مرا گرفت

از خون به دستِ خویش حنا می‌کِشم بیا

از خون به دستِ خویش حنا می‌کِشم بیا
هـر لحظه انتظارِ تو را می‌کِشم بیا
در حجله پیشِ پایِ تو پا می‌کِشم بیا
چه حسرتی برایِ عبا می‌کِشم بیا

آمدم جان عمو درک منای تو کنم

آمدم جان عمو درک منای تو کنم
خویش را لایق دیدار خدای تو کنم

پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق
جان ناقابل خود را به فدای تو کنم

چکمه اش را که از گلو برداشت

چکمه اش را که از گلو برداشت
دشت را ناله ی عمو برداشت
نیزه را قاتل از تنش بعد از
سیزده ضرب زیر و رو برداشت

بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است

بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است
برای چوبه ی چوگان تو سر آماده است
زمین توان تحمل نداشت جلوه کنی
برای محشر روی تو محشر آماده است

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده ای

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده ای

وای برمن که دچارغم عظما شده ای

دیشب از طعم خوش مرگ وعسل میگفتی

ظهرامروز دراین معرکه معناشده ای

این قبیله صفات ذوالمنن اند

این قبیله صفات ذوالمنن اند
گر چه عبداللهند, رب من اند

کرم این حرم موقت نیست
دم به دم میدهند, دائما اند

ای حسن زاده, حسن در حَسَنَت می بینم

ای حسن زاده, حسن در حَسَنَت می بینم

روح ِ توحید میان سُخنت می بینم

روی لب های تو با نیزه نوشتند حسن

خطِّ کوفی به عقیق یَمنت می بینم

دکمه بازگشت به بالا