شعر محرم و صفر

اقا سلام

اقا سلام گم شده ام در هوایتان…

جلدم نما با جلوه دلربایتان

در هر کجا سخن از لطف خان توست…

جانم فدای بیرقو بزم سیاهتان

فاطمه ی لشکر تو

دیگر افتاده ز پا  فاطمه ی لشکر تو

 رو به قبله شده از دوری تو دختر تو

آن قدر ناله زدم از تهِ دل ای بابا

 تا شبی جانبِ ویرانه بیاید سر تو

اربعین….

یک اربعین برای شما گریه کرده ام

با نام سید الشهدا گریه کرده ام

تا گفت السلام و علی… گریه کرده ام

آقا به سمت کرببلا گریه کرده ام

غیرت الله

یش من نیزه ها کم آوردند

به خدا سر نمی دهم به کسی

غیرت الله من خیالت جمع

من که معجر نمی دهم به کسی

 

دفن حسین علیه السلام

کاش آن شب همه جا شب می شد

خاک گودال مودب می شد

داشت از خون گلوی آقا

لب گودال لبالب می شد

صورت من

زبری صورت من و دستان عمّه ام

تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود

شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت

در چشم ها عجیب نگاهِ حرام بود

هق هق بی رمق

تشنگی شعله شد و چشمترش را سوزاند

هق هق بی رمقش دور وبرش را سوزاند

 دست در دست پدر دخترهمسایه رسید

ریخت نانی به زمین وجگرش را سوزاند

بابا

چقدر حرف که بی ربط آمده, تا… با…

برای آنکه شـود حـرف من مهیـا با…

دو چشم من به گمانم که آشنا هستید

یکی دو بار به نی دیده ام شما را با…

لکنت زبان گرفتم

هرچند بی تودیدم , دوران پیریم را

ازیاد بردماما , باتو اسیریم را

چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اشرا

واکن که سیربینی,سیمای پیریم را

کبوتر هستم اما

کبوتر هستم اما پر ندارم
ز پر جز مشت خاکستر ندارم

اگرچه روی سر معجر ندارم
ولی هرگز مگو دختر ندارم

دارد ورم , چشــــمم,

دارد ورم , چشــــمم, دو بازویـم چو مـادر

حس کرده ای دیگر شده رویم چو مادر

می گیرم از بس که رمق در پیکرم نیست

دستی به دیوار و به زانویم چو مادر

زنجیر

سنگینی زنجیر اذیت میکند من را

این تن ندارد طاقت فولاد و آهن را

خاصیت زنجیرهای شامیان اینست

با حلقه هایش میکند کج شکل گردن را

دکمه بازگشت به بالا