شعر محرم و صفر

خوبم عمو! اما امان از سینه‌ی‌ مجروح

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق

بعد از اذانش «یا حسین»ی خواند درگوشم

در چشمهایت ای عمو جان! کربلا دیدم

وقتی گرفتی لحظه‌ی اول در آغوشم 

آخرِ راه رسیدیم بیا برگردیم

پنجه ی هجر گریبان مرا می خواهد

غُصه گیسوی پریشانِ مرا می خواهد

هجمه ی باد خزان است تبر آورده

همه گل های گلستانِ مرا می خواهد

طاقت نداشت

دستش به دست زینب و میخواست جان دهد

میخواست پیش عمه عمو را صدا زند

می دید آمده ببردسهم خویش را

بیگانه ای که زخم بر آن آشنا زند

شرف الشمس سید الشهدا

این هم از جنس آسمانی هاست

حیدری از عشیره ی زهراست

یاکریم است و با کریمان است

رود نه برکه نه خودش دریاست

در آفتاب نباشی رُباب حداقل

در آفتاب نباشی رُباب حداقل

نمی خورد به لبت آفتاب حداقل

دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً

کمی بزن لب خود را به آب حداقل

دلم شور می زد

دلمشور می زد که از دور دیدم

دوپیغام سرخ از بیابان رسیدند

سوارانیاز کوفه و غصه هایش

کهپیغمبر روضه یک شهیدند 

کمان باز شد

کمان باز شد / فراتر ز حد توانباز شد

چنان‌که حسین / پس از ضربه تیر جانباز شد

ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد

به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد

شب ظلمانی

شب ظلمانی ما را سحری در راه است

عمه از حال و هوای دل من آگاه است

به امیدی که بیایی ز سفر منتظرم

تا بخواهی غم هجران رخت جانکاه است

زمین گیر

  زندههستم به امیدی که بیایی بابا

باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا

ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا

شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا

شرمنده ام حسین

از راه دور نوکر خود را صدا بکن

قدری به این سفیر خودت اعتنا بکن

تنها…شکسته…خسته و شرمنده امحسین

مسلم غریب گشته برایش دعا بکن

کوفه نگو جهنمه

شهادتم مسلّمه نمیخواد….

روضه من مقدمه نمیخواد…

هرچی برات بگم کمه به ولله

کوفه نگو جهنمه به والله

آرام خواهرم …

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

گریه مکن برابرم, آرام خواهرم

دلتنگِروزهای مدینه شدی, ولی

همراه ماستمادرم, آرام خواهرم

دکمه بازگشت به بالا