شعر محرم و صفر

در آفتاب نباشی رُباب حداقل

در آفتاب نباشی رُباب حداقل

نمی خورد به لبت آفتاب حداقل

دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً

کمی بزن لب خود را به آب حداقل

دلم شور می زد

دلمشور می زد که از دور دیدم

دوپیغام سرخ از بیابان رسیدند

سوارانیاز کوفه و غصه هایش

کهپیغمبر روضه یک شهیدند 

کمان باز شد

کمان باز شد / فراتر ز حد توانباز شد

چنان‌که حسین / پس از ضربه تیر جانباز شد

ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد

به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد

شب ظلمانی

شب ظلمانی ما را سحری در راه است

عمه از حال و هوای دل من آگاه است

به امیدی که بیایی ز سفر منتظرم

تا بخواهی غم هجران رخت جانکاه است

زمین گیر

  زندههستم به امیدی که بیایی بابا

باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا

ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا

شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا

شرمنده ام حسین

از راه دور نوکر خود را صدا بکن

قدری به این سفیر خودت اعتنا بکن

تنها…شکسته…خسته و شرمنده امحسین

مسلم غریب گشته برایش دعا بکن

کوفه نگو جهنمه

شهادتم مسلّمه نمیخواد….

روضه من مقدمه نمیخواد…

هرچی برات بگم کمه به ولله

کوفه نگو جهنمه به والله

آرام خواهرم …

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

گریه مکن برابرم, آرام خواهرم

دلتنگِروزهای مدینه شدی, ولی

همراه ماستمادرم, آرام خواهرم

کوفه میا حسین جان

نوزاد های فــــتنه چرا زاده می شوند؟

شمشیرها برای که آماده می شوند؟

کوفه میا حسین که این خـــــاک هـای سرخ

بهر نماز عشق تو ســـــــــجاده می شوند

کوفه میا

صبرکن! شــــک کرده ام دیگر به خیلی چـیزها

نامـه های کوفه شد منجر به خیلی چیزها

 

هرچه چشمم گشت دیدم زن صـــفت در کوچه هاست

چشم هایم خورده اینجا بر, به خیلــی چیزها

قدِ رَسایِ تو به هم ریخته است

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

به غریبیِ من و اشکِ حرم رَحم نکرد

هیچ کس حُرمتِ این مویِ سفیدم نگرفت

نفسی بر من و سوزِ جگرم رَحم نکرد

ولی به خاطر طفل رباب برگردی

قرارشد بروی با شتاب برگردی

قرار بود که با مشک آب برگردی

شبیه رود به صحرا زدی عمو جانم

نبینم اینکه شبیه سراب برگردی

دکمه بازگشت به بالا