به زیر سم ستوران چه بیکران شده ای
مگو به من که چرا خواهرم کمان شده ای
ز روی نیزه ی عدوان ببین اسارت من …
برای بدرقه اما چه ناتوان شده ای
به زیر سم ستوران چه بیکران شده ای
مگو به من که چرا خواهرم کمان شده ای
ز روی نیزه ی عدوان ببین اسارت من …
برای بدرقه اما چه ناتوان شده ای
گفتی الله اکبری همهست
چون خداوند برتری همهست
پیرو نفس خود شدم وقتی
که روش های بهتری هم هست
دستیکه سهم دست تو شمشیر کرده است
سهمرقیه را غل و زنجیر کرده است
مویمسفید بود , قدم هم خمیده شد
آریمصیبت تو مرا پیر کرده است
ای که گرفته صبر من این نام و اسمت
برده تمام هوش من کرب و بلایت
افتاده ای در کربلا ای جان زینب
باشد فدای راه تو این جان زینب
شور و شوقم را ببین, یاور نمی خواهیعمو؟
اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟
خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی
با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟
وا شد درِتمام قفسها به روی تو
پرواز درهوای پدر, آرزوی تو
می بارداز تلاطم چشمت شکوه خشم
رفته بهمرتضی چقَدَر خلق و خوی تو
وقتیکه باد سرد و سیاهی وزیده شد
درکربلا هزار بلا آفریده شد
یک ذرههم ز عاطفه بویی نداشتند
حتیگلوی اصغر ما هم دریده شد
سایهانداختهای از سرِ نِی بر سر من
دوستدارم ولی یک شب برسی در بر من
پیشچشم منی و دور نرفتی امّا
خوش بهحالش…به برِ توست سر اصغر من
هرلحظه نگاهت که می افتد به نگاهم
یکقافله ریزد به هم از قدرت آهم
هر بارمی آیم که تو را خوب ببینم
هی سیلی و شلاق می آید سرِ راهم
دختر اگر یتیم شود پیر میشود
از زندگی بدون پدرسیر میشود
هم سن وسالها همه او را نشان دهند
دلنازک است دختر و دلگیر میشود
مثلقالی شده ای زیر لگدهای عدو
به رویگردن تو بود چرا پای عدو
هی لگدمی زد و یاد لگدی افتادم
ناگهانیاد لگدهای بدی افتادم