این نیزه های در بدنت میکشدمرا
این لخته خون دردهنت میکشد مرا
ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا
این نیزه های در بدنت میکشدمرا
این لخته خون دردهنت میکشد مرا
ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا
این اسبها از این بدنم پا نمی کشند
جانم درآمد از کفنم پا نمی کشند
تا که گلاب ناب مرا در نیاورند
از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
نهال اهل حرم طعمه تبر شده است
تنت چقدر سزاوار بال و پر شده است
به خاک می کِشی از بس عزیز من پارا
کنار پیکر خود میکشی تو بابا را
دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر
دید چشمت سوی خیمه می دود آنجا نشست
چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند
از چه چنین تو در تب و تابی ؟ , علی بخواب
این ناله نیست مال بی آبی , علی بخواب