از سینه ی نیزه ها گذر می کردی
مانند علی سینه سپر می کردی
از خیمه که بانگ العطش می امد
تا ساحل علقمه خطر می کردی
از سینه ی نیزه ها گذر می کردی
مانند علی سینه سپر می کردی
از خیمه که بانگ العطش می امد
تا ساحل علقمه خطر می کردی
این نیزه های در بدنت میکشد مرا
این لخته خون در دهنت میکشد مرا
ای سروناز من چقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا ره پ ا ره تنت میکشد مرا
دررگ رگش نشانه ی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودکی شهید که گفته یتیم بود؟
میرسد از گوشهٔ مقتل صدای مادرش
ایزنا زاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوانمادر ما را پریشان می کنی
بیحیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
لشگریان خیره سر, چند نفر به یک نفر؟
فاطمه گشته خون جگر, چند نفر به یکنفر؟
خواهر دل شکسته اش, همره دختران او
زند به سینه و به سر, چند نفر به یک نفر؟
دیوار غصه بر سرم آوار شد حسین
تاریخ رنجفاطمه تکرار شد حسین
آییـنهیصــداقت قلب تمام شهر
مجروح تازیانهی زنــگار شد حسین
ازکودکی برای تو زحمت کشیده ام
زحمتکشیده ام که به اینجا رسیده ام
سرتاسرزمین و زمان را قدم زدم
ارباببهتر از تو به دنیا ندیده ام
کاروان عشیره ی خورشید
وارد قتلگاه خون شدهاست
کاروانی که محو درمعبود
وارد ورطه ی جنون شدهاست
سرت به دامن این شاهزاده افتاده
به دست طفل خرابات باده افتاده
کنون که نوبت من شد دو دست کوچک من
کنار رأس تو بی استفاده افتاده
درد ناموس استخوان سوز است
فکر ناموس خانمان سوز است
اگر از اولیای حق باشی
غم ناموس سخت جان سوز است
نامیشدی , روی لب اینیّ و آنی
یاشایدم بابای از ما بهترانی
بدجورسیلی خورده ام این چند روزه
خوردم, ولی حتی دریغ از تکّه نانی
پایش ز دستآبله آزار می کشد
از احتیاطدست به دیوار می کشد
در گوشه یخرابه کنار فرشته ها
“با ناخنیشکسته ز پا خار می کشد”