بعد از تو آب,معنی دریاشدن نداشت
گُم بود در خجالت وپیداشدن نداشت
بی بوی رویت ای مهِ یکتایهاشمی
شب مانده بود و جرأتِفرداشدن نداشت
بعد از تو آب,معنی دریاشدن نداشت
گُم بود در خجالت وپیداشدن نداشت
بی بوی رویت ای مهِ یکتایهاشمی
شب مانده بود و جرأتِفرداشدن نداشت
کربلا این سرزمین پر بلا
گشته مهمان خانه ی خونِ خدا
عشقبازی میکند با شور وشِین
عاشق است او…عاشقِ مولا حسین
کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین
تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین
شیرشان دادم که شیر کربلای تو شوند
هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین
روز اول چه خوب یادم هست
سهم من بی تو بیقراری بود
عید من دیدن نگاه تو
دوریات اوج سوگواری بود
اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد
اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد
تمام ماهیان منتظر , مایوس می میرند
اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد
هرچه تیر آمده بر روی تنت جا شده است
بین میدان کرمت باز هویدا شده است
آنقدر نیزه نشسته به روی پیکر تو
هر کسی دیده تو را گفته علی پا شده است
بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است
وسط خیمه ی ما روضه مهیا شده است
دست دشمن چه قَدَر نیزه و تیغ و تیر است
هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است
تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی تنم بیشتر زدند
قبل از شروع رجز مشکلی نبود
گفتم که پسر حسنم بیشتر زدند
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
عمو تمام سنگها بر صورتم خورد
یتیمی درد سر دارد عمو جان
شاعر؟؟
پابرهنه شد به میدان رد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست پس نبر دیگر
تیغ زیر گلوت رسیدم من
تا میرسی شروع من آغاز میشود
ساز شکسته نفسم ساز میشود
من سازگار حجم حقیر قفس چرا؟
دستی نشان بده,قفسم باز میشود
جان زکف رفته و از دل, نفسی می آید
این نفس هم ,به تمنای کسی می آید
خبر از مرغ دلم نیست ,ولی می شنوم
ناله ی پر اثری کز قفسی می آید