شعر محرم و صفر

حسین من

او وجودش همه نور و نَفْس ما ظلمت محض
زده‌ام مِی زِ سبویش همه‌اش رحمت محض

ما فقیریم همه محضر او چون طفلی
که بَرَش نیست پَشیزی، همه‌اش حیرت محض

روز عزایت

شُدَ است روز عزایت زِ غم چه؟بنویسم
ز داغِ تو شهِ ذوالکرم چه؟بنویسم
ز گریه های اهلِ حرم چه؟ بنویسم
بگو مونس چشمِ ترم چه؟ بنویسم

دور از تو آشوبه

هر روز من دور از تو آشوبه
هر روزِ من بی تو پر از درده
کاری بکن که پای لرزونم
به سمت خونه ی تو برگرده

سلام بر حسین(ع)

ای سر ، سر بریده ی بر نیزه ها سوار
خورشید گونه برده سران را به یک مدار

از خون تو به سر زده تا عرش هر چه هست
حتی خدا به داغ تو گردیده سوگوار

غلام حسینم من

نوشته اند مرا نوکر و غلام ازاول
سپرده اند به تو حضرت امام از اول

زده به طالع خود مُهری از جنون مداوم
کسی که وا کند از تربت تو کام ازاول

هجران

در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست
هیچ دردی بدتر از هجران ناهنگام نیست

سخت غرق کوششم شاید کشش ایجاد شد
اشكِ من یعنی تلاشِ بغض، نافرجام نیست

آقای من

مي برد از دل عالم غم تو غم ها را
مي خرد لطف تو از دم همه دم ها را

توبه ها را به تو دادند همان روز ازل
تا تو آدم بكني تك تكِ آدم ها را

غریب کوفه

زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را

شعر ایام مسلمیه

سرشب بود مردم کوفه
همه درخانه هايشان رفتند
يك نفر هم نماند از آن ها
همه بى نام و بى نشان رفتند

آنقدر زجر‌کشیدند

یاعلی دونوه ات خسته و گریان شده اند
خبرت هست که‌ آواره و‌حیران شده اند

هیچکس نیست بگوید که‌ بنی هاشمی اند
با چه اوضاع بدی راهی زندان شده اند

گشت تا قافله ات بین بیابان پیدا
در گذر شد بدنم زخمی و عریان پیدا

دور من جمع شدند و به تنم خندیدند
مسلمت شد وسط بازی طفلان پیدا

شرمنده ی مادرتم

تقدیرتُ عوض میکردی ای کاش
مسیرتُ عوض میکردی ای کاش
شرمنده ی مادرتم به قرآن
سفیرتو عوض میکردی آی کاش

دکمه بازگشت به بالا