نیرو نمانده است به بازو برادرم
تا نیزه های در بدنت را درآورم
ای عمر من چگونه تنت اینچنین شده
بالا بلند قامت تو چون نگین شده
شعر محرم و صفر
چه می خواهی از این بی سر، برو شمر
سرش را کنده ای دیگر ، برو شمر
غرور دخترانش را شکستی
بیا برخیز از پیکر برو شمر
از من مگیر این لحظه های آخرت را
یک بار دیگر هم بغل کن خواهرت را
بگذار تا یک بار دیگر جای مادر
بوسه زنم زیر گلو و حنجرت را
امشب نگاه کن به دو چشمم زیادتر
چونپرسه میزند به دلم غم زیادتر
دستی بکش بروی سرم سایه سرم
زینب فدات.گریه نکن در برابرم
بناست بعد تو با غصههات پیر شوم
برای خاطر تو حاضرم اسیر شوم
مخواه تا به فراق تو ناگزیر شوم
نمیشود که من از دیدن تو سیر شوم
تا که بی دست شدی اهل شجاعت شده اند
گرگ ها منتظر لحظه ی غارت شده اند
حرمله ها پس از این خاطرشان آسوده ست
خولی و شمر پس از دست تو راحت شده اند
چه غم از غم از این اینهمه حاجت
شبِ بابالحوائجِ ماشد
به گِرههای کورِ ما بنویس
وقت نذریِ ارمنیها شد
از دست روزگار دلم پرشکایت است
هرجای پیکرتو خودش صد مصیبت است
گیرم نشد که آب برایم بیاوری
سعیت قبول !ساقی من اصل نیت است
بر حسینت دیده وا کن ای علمدار حرم
آمدم در علقمه تا که تو را خیمه برم
ای برادر چشم خود بگشا ببین تنها شدم
پاشو از جا ای همه پشت و پناه و لشکرم
اینجا رسیدم تا عزایت را بگیرم
از دستِ سرنیزه لوایت را بگیرم
حالا بجای اینکه دستم را بگیری
باید که زیر کتفهایت را بگیرم
بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند
جایی برای بوسه ام آیا گذاشتند ؟
ای سوره ادب ، تو بزرگی کن و ببخش
رویت اگر که بی ادبان پا گذاشتند
امان نداده امان نامه های دشمن را
که آب کرده درون نیام، آهن را
نخواست جنگ کند آنچنان که میل اش بود
که او نخواست در این راه، صحبت من را