شعر محرم و صفر

اربعین را چه کنم؟

حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام

قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام

الوداع

دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع
آتش افتاده به جانم ای عزیزم الوداع

می روم از شام…برمی گردم کنارت دخترم
بسکه بهرت ناگرانم‌ ای عزیزم الوداع

جا ماندم

از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه

حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه

بیا ببین

بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را

“من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند”
که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را

دل شکسته آمدم

دل شکسته آمدم ای یار..تحویلم بگیر
خسته ام بدجور ای غمخوار تحویلم بگیر

خواب می دیدم پیاده می روم کرببلا..
ظاهراً حالا شدم بیدار…تحویلم بگیر

ما رایت الا جمیلا

آنکه ایثار و وفا را کرده معنا زینب است
آنکه داده عاشقی را یاد ماها زینب است
تا همیشه سربلند و ایستاده مثل کوه
نیست مانندش ، ندارد آنکه همتا زینب است

عشق شیرینم

دوباره زمزمهٔ راهیانِ نور شده
و باز دست گدا تا حرم چه دور شده

دلم عجیب زند شور ، عشق شیرینم
دوباره حاصل این چشم ، اشک شور شده

شکل زهرا

ﺷﻜﻮﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ
ﺳﺮﯼ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ
.
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﺶ ﻏﻨﭽﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ
ﻭﻟﯽ ﮔﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ

من مختصرم

از بس که سکوت ، با دلم ور رفته
از دست همه حوصله ام سر رفته

چادر که بپوشم ، عمه ام میگوید
قربان عزیزم ، چه به مادر رفته

سلام ای سر

سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی
به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی
گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت
تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی

ابتا یا حسین(ع)

یه باغچه گُل با ساقه ی شکسته
خرابه و مخدرات خسته
بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم
قسم به هر نافله ی نشسته

بنتُ الحسین

روی قلبم حکّ شده شکرِ خدا:بنتُ الحسین
با نگاهش داده بر قلبم صفا بنتُ الحسین

این سه ساله بابِ حاجاتِ تمامِ عالم است
مطمئنم می کند حاجت روا بنتُ الحسین

دکمه بازگشت به بالا