شعر محرم و صفر

بزم عشاق

دوش من را سخت پیر می کشان در بر گرفت
جان من را آن نگار جاودان در بر گرفت

پر شکسته تر ز من دیگر در این عالم ندید
طایر این آشیان را همچو جان در بر گرفت

قدکمان برگشته‌ام

سَرو رفتم از کنارت؛ قدکمان برگشته‌ام
سبز از باغت سفر کردم؛ خزان برگشته‌ام

راهِ پروازم به دستِ ریسمانی بسته شد
با پَرِ زخمی به بامِ آسمان برگشته‌ام

اربعین است

اربعین است و ببین که پر شکسته آمدم
ساقی اشکم..ولی ساغر شکسته آمدم
از رقیّه دخترت پرسش نکن سالارِ عشق
خوب می دانی که من هم سرشکسته آمدم

فراقِ لاله ها

اربعین است و فراقِ لاله ها
سینه ی ما و هزاران ناله ها

آمده جابر به دشتِ کربلا
شوقِ دیدارِ حسینِ سر جدا

بنده ات آمد

بنده ات آمد اعتراف کند
دل خود را دوباره صاف کند

بودم عمری اسیر و سرگردان
دست من را بگیر و برگردان

من رسیدم از سفر

من رسیدم از سفر اما حسین
داغ دیدم هر گذر اما حسین
ریخت از من بال و پر اما حسین
مجلس مى بیشتر اما حسین

اربعین را چه کنم؟

حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام

قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام

الوداع

دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع
آتش افتاده به جانم ای عزیزم الوداع

می روم از شام…برمی گردم کنارت دخترم
بسکه بهرت ناگرانم‌ ای عزیزم الوداع

جا ماندم

از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه

حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه

بیا ببین

بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را

“من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند”
که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را

دل شکسته آمدم

دل شکسته آمدم ای یار..تحویلم بگیر
خسته ام بدجور ای غمخوار تحویلم بگیر

خواب می دیدم پیاده می روم کرببلا..
ظاهراً حالا شدم بیدار…تحویلم بگیر

ما رایت الا جمیلا

آنکه ایثار و وفا را کرده معنا زینب است
آنکه داده عاشقی را یاد ماها زینب است
تا همیشه سربلند و ایستاده مثل کوه
نیست مانندش ، ندارد آنکه همتا زینب است

دکمه بازگشت به بالا