تا بی خردیََّ عده ای نادان است
تا وسوسه های آخر شیطان است
با حضرت حجر بن عدی میگویم
بهتر که مزار مادرم پنهان است
علیرضاخاکساری
تا بی خردیََّ عده ای نادان است
تا وسوسه های آخر شیطان است
با حضرت حجر بن عدی میگویم
بهتر که مزار مادرم پنهان است
علیرضاخاکساری
دیدم آن حالات شوق وشور را
در میان چهره هاشاننور را
در هوای عاشقی پر میزدند
تا خدا با گریه معبرمی زدند
بس که برای عشق شما گریه می کنم
با هر نوای عشق شما گریه می کنم
از کودکان مکتب ایثار و غیرتم
عمری برای عشق شما گریه می کنم
از کوفه سلاح و سنگ و تیر آوردند
یک بغض نهفته از غدیر آوردند
دیدند کسی دور و برش نیست, زدند
آقای مرا غریب گیر آوردند
داود رحیمی
ای مشک! چرا ساقی دربار نیامد؟
ما تشنه ی عشقیم…چرا یار نیامد؟
ای کاش که می آمدی و عمه نمیگفت ؛
ای اهل حرم ! میرو علمدار نیامد…
نیما نجاری
گفتند:عطا نمی شود اما شد
بخشیده خطا نمی شود اما شد
گفتند به این حسین حسین گفتن ها
درد تو دوا نمی شود اما شد
سید مجتبی شجاع
چون در نظرم نامه ی اعمال آمد
صد درد وغم و غصه به دنبال آمد
گفتم مدد از حب علی می گیرم
به به که چه گفتم جگرم حال آمد
سید مجتبی شجاع
مردم همه دینشان به باد است این جا
دکان فروش دین زیاد است این جا
شرمنده که کمتر از شما می گوییم
بازار شما کمی کساد است این جا
سید مجتبی شجاع
آورده سپـــــاهی که ره نــور ببندد
رأست به فــراز نی چه ناجـور بندد
عباس کجائی که جگر گوشه زهرا
بعد تـــو به معجر گره کــــور ببندد
شاعر: ایمان کریمی
گل شد , بر آمد پیکرم , آهسته آهسته
انگار دارم میپرم آهسته آهسته
انگشترم , مهرم , پلاکم , چفیهام , عطرم
پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک میروید
از جنگ به یاد دارم آژیرش را
از مادر خود اشک سرازیرش را
اما عجبا , شهید در ذهنم نیست !
این حافظه با این همه تغییرش را