متفرقه

بدرقه

به رسم بدرقه مادر ,به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود

برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت
خودم میدانم این وادی برایت مثل زندان بود

زهرای من نبود آن که بیفتد بروی خاک

زهرای من نبود آن که بیفتد بروی خاک

سیلی به صورت زن من بی خبر زدند

شاعر: محمد هاشم مصطفوی

یکروز همه قدم قدم می آییم

یکروز همه قدم قدم می آییم
تا صحن بقیع با علم می آییم
فعلا سرمان به فتنه سازان گرم است
وقتش برسد “ریاض” هم می آییم
علی اکبر لطیفیان

فدای غیرت

به نام عشق , بنام مدافعان حرم
سرم فدای امام مدافعان حرم

اگر که قسمت من نیست تاحرم بروم
بخوان مرا تو غلام مدافعان حرم

مرد میدان بلا شیخ نمر

مرد میدان بلا   شیخ نمر
کشته ی  راه خدا شیخ نمر
از حوالی  مدینه  پر زد و
شد مقیم  کربلا شیخ نمر

هرکسى آب و گِلش, آب و گِل حیدر شد

هرکسى آب و گِلش, آب و گِل حیدر شد
در دل معرکه ها یک تنه یک لشکر شد

خون زهرا به رگِ ” شیخ نِمِر ” ها جاریست
الگوى غیرت ما دختر پیغمبر شد

ریشه ی بغض به آن هلهله برمی گردد

ریشه ی بغض به آن هلهله برمی گردد

به دو زانو زدن حرمله برمی گردد

ریشه ی هلهله بعد از زدن حرمله هم؛

وسط کوچه به آن غائله برمی گردد

چگونه در غم هجرانت از بهار بگویم

چگونه در غم هجرانت از بهار بگویم
حماسه کردی و باید حماسه وار بگویم

شدست موعد آن که بجای فاتحه خواندن
کنار جسم تو از درد انتظار بگویم

دستِ پلید کفر, دگرباره باز شد

دستِ پلید کفر, دگرباره باز شد
از آستین مکر سعودی دراز شد

دل بیقرار گشته و بی تاب میشود
دارد گناه شیعه کُشی باب میشود

غم های ماست صدر خبرها هنوز هم

غم های ماست صدر خبرها هنوز هم
فرقی نکرده گردش دنیا هنوز هم

آل خلیفه اهل سیقیفه اگر نبود
تنها نبود شیعه ی مولا هنوز هم

ما شیعه های مادر پهلو شکسته ایم

ما شیعه های مادر پهلو شکسته ایم

ما اشک ریز آن “ولی” دست بسته ایم

مارا به خاک و خون کشید و زنده تر کنید
ما سالها ,بر سفره ی طاها نشسته اییم

صلح و دعوایِ زرگری هرگز

صلح و دعوایِ زرگری هرگز
با سعودی برادری هرگز

نسبتی نیست بین من با تو
نطفه ی من حلال, اما تو!

دکمه بازگشت به بالا