بسپار شیعه دستِ تبرا زمام را
از بانیِ سقیفه بگیر انتقام را
وقتش رسیده است که مختومه اش کنی
پرونده ی تقیه ی تیغ و نیام را
بسپار شیعه دستِ تبرا زمام را
از بانیِ سقیفه بگیر انتقام را
وقتش رسیده است که مختومه اش کنی
پرونده ی تقیه ی تیغ و نیام را
از تبار کاوه ی اهنگرم
من غلام بچه های حیدرم
پور زال و زاده ی تهمینه ام
حب عباس علی در سینه ام
تشنه لب وقتی به سوی حوض کوثر می رود
می شود سیراب, از آنجا مطهر می رود
با تولا و تبری بالِ ما وا می شود
بال ما که وا شود راحت به محشر می رود
از عالم لاهوتیان شد با خبر فضه
سبقت گرفته تا خدا از هر نظر فضه
اکسیرِ عشق فاطمه مس را طلا می کرد
پس کیمیاگر بود در چشمِ هنر فضه
مست یارند , هرکجا هستند
بی قرارند , هرکجا هستند
شیعه هستند , بر نمی تابند
ذوالفقارند , هرکجا هستند
نشسته آتش کینه به جان نیجریه
شکسته شد به ستم استخوان نیجریه
دوباره قصه ی تاریخ , دست ظلم اینبار
نکرده رحم به پیر و جوان نیجریه
غصه میان سینه ی ما جا گرفته
ظلم و جنایت کل دنیا را گرفته
غربت میان شیعیان بالا گرفته
امروز قلب یوسف زهرا گرفته
ما بیشتریم و بیشتر میگردیم
تا سیصد و سیزده نفر میگردیم
در نیجریه…یمن…در افغانستان
ما را بکشید, زنده تر میگردیم
راز شهادت طالعِ اقبالِ آن ها بود
عرشِ الهی گرم استقبالِ آن ها بود
در سینه ی آیینه جای خود,خدا دیدند
عشقِ شهادت دائماً در فالِ آن ها بود
خوب است روضه, روضه ی ارباب بهتر است
از این جهت که گریه کن روضه مادر است
باید که طفل اشک بیاید به گونه ام
وقتی که پلک,دست به سینه دم در است
خوش به حال مدافعان حرم
پر کشیدند از میان حرم
بین سجده میان سرخیِ خون
آرمیدند با اذان حرم
ما را بخر به خاطر این چند قطره اشک
کاری به غیر گریه بلد نیستیم “حسین”
شاعر:محمد حسن بیات لو