چشماشونو بگیره خوبیهات
در خونه ت همیشه بازم بود
زخم زبون کارشونه ، میگن
علی مگه اهل نمازم بود
شعر شهادت اميرالمومنين (ع)
غمی امشب شبی بر صفحه تقدیر وارد شد
سحر بود و کسی در نیّتش تقصیر وارد شد
تمام ِ راه را میگفت ذکر توبه با تسبیح
رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد
از خواب جهل شانهٔ من را تکان بده
ای صبح من به زانوی خسته توان بده
با هرگناه بسته شود راهِ نعمتم
مولا مرا ز ترس عقوبت امان بده
شیر را در چشم اهل روضه بیمقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد
از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد
آه…فرو ریخت
خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت
ای اهل هدایت
در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت
سرمایه ی عشق علی آب حیات است
تنها علی، تنها علی راه نجات است
ذات علی همسایه ی عرش برین است
مولای ما تنها امیرالمؤمنین است
بینِ محرابِ دعا..بابا پرت خونین شده
در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده
تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف
یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده
بغضِ کرار، سرِ سفرهی افطار شکست
بعدِ سیسال فرو خوردنش؛ این بار شکست
کولهبارِ غمش از شانهی لرزان افتاد
کمرِ کوه، از افتادن این بار شکست
آبشار نور از دستار او سرشار بود
با عبای روی دوشش کعبه ای سیار بود
او مکرر دلبری می کرد از اهل بهشت
شیوه اش این بود،زیرا حیدر کرار بود
چرا جانِ صدا کردن نداری
چرا حالِ دعا کردن نداری
تو مردِ خیبری باور ندارم
توانِ پلک وا کردن نداری
از این دل درد آورتان می آید
اشکی که ز چشم ترتان می آید
اینگونه که بالای سرم میگریید
کم کم نفس آخرتان می آید
شده ام خاک پای حضرت عشق
پس به هفت آسمان شرف دارم
ذوق پرواز را نمی خواهم
شوق پابوسی نجف دارم