شعر شهادت حضرت زهرا (س)

یا مظلوم

همان غمی که تو داری علی همان دارد
ولی به جانِ حُسینت که بیش از آن دارد

من آن غریب دیارم که خانه ویرانم
خوشا به حال غریبی که خانمان دارد

مادر باران.

سلام مادر باران… سلام عطر نسیم
سلام روضه ی رضوان… سلام خُلقِ عظیم
کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم
فرشتگان مقرٓب به خانه ی تو ندیم

حیف شد

پیر شد خانوم ِ خانه… حیف شد…
رفت با غربت شبانه…حیف شد…

دید جای دلخوشی آزار از-
فتنهٔ دوره زمانه… حیف شد…

مادر

سالیانِ سال از داغِ تو بدحالیم ما
مثل مادر مرده ها در روضه مینالیم ما

روضه را مکشوف خواندن دردِسر دارد لِذا
لفظِ “دَر” کافیست چون قائل به اجمالیم ما

حی علی خیر العمل

رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر

همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر

فاطمیه

دل را که هر کسی ز سر سفره رانده است
بوی طعام فاطمه اینجا کشانده است

چشمم به دست هیچ کسی نیست غیر او
دستی که طعم نان محبت چشانده است

یا زهرا

می‌داند آنکه صد گره افتاده در کارش
بی‌شک می‌ارزد ذکر «یا زهرا» به تکرارش

وقتی دلیل خلق عالم، خلقت زهراست
یعنی خدا می‌خواهد عالم را بدهکارش

آقای من

من از این دنیای نیرنگ و فریب
آمدم سوی غریب بن غریب

نوکر سرخورده ات برگشته است
باز کن آغوش خود را ای حبیب

مادر

نشسته ایم به دیدار صبح خانه ی تو
فدای گوشه ی لبخند مادرانه ی تو

که گفته است که تو بی نشانه ای بانو؟
ندیدم آنچه نباشد در آن نشانه ی تو

شب یلدای علی

آنکه تابید رخش در شب یلدای علی
کیست جز فاطمه نوریّه ی شبهای علی

فاطمه کیست؟همان است که در این نه سال…
هرسحر بود خودش ربی الاعلای علی

بانوی دو عالم

شکر رزقم دستِ بانوی دو عالم فاطمه است
روزی ام با چادرِ زهراست،حاتم فاطمه است
ما گلستان هایمان دیگر نخواهدشد کویر
تا زمانی که علی ساقی و زمزم فاطمه است

تصویرِ هجرِ

تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد
آهِ فراق،آینه ام را نَمور کرد

جز “اشک” چیست چاره ی یوسف‌ندیده ها!
یعقوبِ چشم هایِ مرا گریه کور کرد

دکمه بازگشت به بالا