همان امام غریبی که شانه اش خم بود
به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیه ی دو چشمانش
همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیه ی دو چشمانش
همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود
از کار غربتت گرهای وا نمیکند
این شهر , با دل تو مدارا نمیکند
این شهر , زخم بیکسیات را…عزیز من
جز با دوای زهر مداوا نمیکند
بقیع ! این تنِ مولای سالخوردهی ماست
بگیر در بغل آرام یاس پرپر را
بدان که شرح غم این غریب دشوار است
غمی که کاسهی خون کرد دیدهی تر را
گوشهی بستر مرگ افتاده
پیرمردی که غریب و تنهاست
پای تا سر بدنش میلرزد
اثر زهر ز رنگش پیداست
خسته و سالخوردهی ایام
دیگر از پا به بستر افتاده
به زمستان رسیده پائیزش
گل یاسی که پرپر افتاده
نیمه ی شببود و در بیت امام
غرق در حقزاده ی خیر الانام
در میان سجدهگاه اطهرش
واله ازانوار ذات داورش
می دویدم پی شان نیمهشب از کوچه تنگ
با دلی خون که به یادشب صحرا افتاد
یاد آن دخترکی که عقبقافله ای
چشم هایش به دو چشمانعمو تا افتاد
مردی غروب کرد وقتی افق شکست
خورشید دیگری جای پدر نشست
او یک امام بود هر چند بی قیام
او یک رسول بود جبریل شاهد است
مدینه گرمِ حضور معطرت آقا
پر از شمیم بهشت است معبرت آقا
در آسمان دو عالم همیشه خورشیدی
مدینه شرقِ طلوع منورت آقا
مثل همیشه شهر مدینه عزاگرفت
از دود آه حضرت صادق فضا گرفت
هفت آسمان برای غمش گریه می کنند
از غصه اش دل پره درد خدا گرفت
مادر چه گویمت که عدو جز جفا نکرد
حق تو را ادا ننمود و چه ها نکرد
مادر به خانه تو عدو از در آمدند
دشمن ز بام آمد و شرم از خدا نکرد
پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود
در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسند نشین کرسی تدریس علم ها
شایسته ی صفات حکیم وعلیم بود