شعر شهادت اهل بيت (ع)

شکنجه سرا

شانه به دردِ زُلفِ پریشانِ من نخورد
مرهم به دردِ چاکِ گریبانِ من نخورد

از زَهرِ مُعتمد که دو سه جُرعه خورده ام
یک قطره هم نماند که از جانِ من نخورد

مسموم سامرا

پسر زِ غصّه فقط ناله از جگر می زد
کنارِ حُجره به سر از غمِ پدر می زد

پسر به یادِ بدن لرزه ی پدر گریان
پدر زِ زهر روی خاک بال و پر می زد

غریب شهر

به آسمان نرسم تا هوایی‌ام نکنی
کجا روم من اگر سامرایی‌ام نکنی

بگو میانِ گدایانِ خویش جایی هست
نگاه بر مَن و بی دست و پایی‌ام نکنی

چهره گریان

به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب می‌خوردی هِی ظرف به دندان میخورد

پسرِ کوچک تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد

جای خالی مادر

گیرم که در درست شود سر چه می شود
سر را شکست عاقبت در چه می شود

گیرم دوباره حرمت این خانه حفظ شد
یک عمر جای خالی مادر چه می شود

مصیبت کبری

قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت
باید که پای این مصیبت از جگر سوخت

ریحانه ی احمد پس از او تا نوَد روز
شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت

هجوم به خانه

شکسته شد در و ای وای خانمم افتاد
هجوم لشکر و ای وای خانمم افتاد
مسیر معبر و ای وای خانمم افتاد
نگاه دختر و ای وای خانمم افتاد

احراق باب

افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آعاز خزان گشت بهارم
از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم

در این حرم

سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد

از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد

گفتم حسن

تا شود راضی ز اعمالم خدا گفتم حسن
مادرش بر سینه زد! آرام تا گفتم حسن

خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد
هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن

گنبدِ خضرایی ات

مهربانی..ارمغانی بود از سویِ شما
نرمشِ بی حد، زبانی بود از سویِ شما

کلمه کلمه گفته هایت قاب شد در سینه ام
وحیِ مُنزل هم بیانی بود از سویِ شما

یا حسن ابن علی

قلم به دست شدم تا که از شما بنویسم
ولى بگو چه نویسم؟تو را کجا بنویسم؟

قلم به صفحه ى دل میزنم به لطف تو و
از اقتدار بلندت به کبریا بنویسم

دکمه بازگشت به بالا