شعر شهادت اهل بيت (ع)

دخترِ شیر علی

دخترِ شیر علی جلوه ی حیدر دارد
مثلِ«زینب»بخدا هیبتِ صفدر دارد

غرّش اش مثلِ پدر ..آینه ی وجه الله
بی سبب نیست چنین رزمِ دلاور دارد

یا ام کلثوم(س)

چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی
صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی

دیار عشق

دیار عشق و جنون پر ز آه مظلوم است
روایت غمشان صد کتاب منظوم است

هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد
حکایت دل پر خون ام کلثوم است

گُل یاس

از گُل یاس یاد باید کرد
یاد کوثر زیاد باید کرد

یاد کن اَختران مولا را
روضۀ دختران زهرا را

ام البكاء

از روز اول در كنار خواهرش بود
آيينه دار حسن و صبر مادرش بود

با روضه هاي مادر خود گريه ميكرد
همراه بابا تا وداع آخرش بود

شرافت علویه

اگر‌ که از جلواتش نقاب بر می داشت
از آن حقیقت نوری حجاب بر می داشت
بدون شک همگان را پیمبری می‌کرد
اگر‌ زمان هبوطش کتاب بر می داشت

یا ام کلثوم(س)

از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است

برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است

رفتى

رفتى و خالى كرده اى دورو برم را
رفتى و پاشيدى تمام لشكرم را

زينب سراغت را كه مى گيرد عزيزم
از شرم خود بالا نمى گيرم سرم را

بغضِ سنگینم

فرو می ریزد امشب از نگاهت بغضِ سنگینم
چنان محصور در اشکم که جایی را نمی بینم

دلم خون است از صحن و سرای بی نشانِ تو
تو می بینی که می سوزم تو می دانی که غمگینم

کابوس کوچه

 

بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد

دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد

پرستویِ مهاجر

آن روز که در جانِ خلافت هَوس افتاد
این فتنه سرانجام به نامِ چه کَس افتاد ؟

دیروزِ علی را که کسی دست نمی یافت
فردایِ علی بود که در دسترَس افتاد

سایه ی مادر

تحمل کردنش سخت است و عهدِ کودکی را گر
تو هم جای خودت باشیّ و هم جای پُرِ مادر

خودت را جای من بگذار گو این بی نوا دختر
چگونه سر کند آن را بدونِ سایه ات مادر!

دکمه بازگشت به بالا