شعر شهادت اهل بيت (ع)

پهلوی مادر

از در نمی گویم که تقصیری ندارد
جز سوختن این چوب تقدیری ندارد

در بشکند نجار از نو می تراشد
دل بشکند انگار تعمیری ندارد

چادر آتش

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را

میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود
در آتش, هیزم آتش, چادر آتش, خانه آتش بود

بغض بی انتها

 

غربت کوچه ها چه سنگین است
گریه ی بی صدا چه سنگین است

مادری بی دلیل ناله نزد
ضربه ی بی هوا چه سنگین است

نزن

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر
میشود در همه جا جوشن حیدر مادر
هیزم جمع شده,حمله لشکر,مادر
پاگرفته همه جا ناله ی مادر مادر

سیب بهشت

 

زهرا برای حضرت حق آفریده شد

پیش از وجودِ خلقِ خداوند دیده شد

سیب بهشت, آمدنش را بهانه بود

روحش به احمد از نفس حق دمیده شد

کوتاه بیا

شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد
کوچه در آتش و خون داشت جهنم می شد

باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را
روضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد

می خواست

بر جان خانه کینه ای شعله ور افتاد

آنقدر زد آنقدر زد آخر در افتاد

ای کاش می چرخید از لولا در, اما

در وا نشد افتاد, روی مادر افتاد

شرار آتش

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دم, فتاد بر رویت

شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتش نمرودیان به گیسویت

آتش بر دَر

با درد و غصه سوره ی کوثر شروع شد
با گریه اش مصائب حیدر شروع شد

بعد از نبی غدیر فراموش خلق شد
اینگونه شد که آتش بر دَر شروع شد

جان نمانده

نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرا
برای دادن جان هم توان نمانده مرا

نفس کشیدن من نیست غیر جان کندن
ببخش جان جهانم که جان نمانده مرا

سیلی معنادار

آخر در و دیوار کار خودش را کرد
سیلی معنادار کار خودش را کرد

آسان فرو رفت و دشوار خارج شد
کج بودن مسمار کار خودش را کرد

بهتر بود

شروعِ حرفِ دلم این نبود بهتر بود
خبر زمرگِ پیمبر نبود بهتر بود

زمان ظلم وستم های ناجوان مردان
کنارِ دختر خود گرکه بود بهتربود

دکمه بازگشت به بالا