شعر شهادت اهل بيت (ع)

بیمار علی

غیر تو نیست کسی کعبه ی سیار علی
گشته ام دور سرت یکصد و ده بار علی

حب تو دارم و از دشمن تو بیزارم
به ولای تو کنم هر نفس اقرار علی

زخم بستر

ترسیم کردم نوحه را با زخم بستر
بیگانه است دارو دوا با زخم بستر

ای وای از آن بیمار که حرکت ندارد
مجبور باشد در خفا با زخم بستر

ولای فاطمه‌

شرط پیغمبر شدن وقتی ولای فاطمه‌است
کیمیای‌ِقرب، خاک زیر پای فاطمه‌است

سائل درگاه اویند انبیاء و اولیاء
خوش‌به‌حال هرکه در دنیا گدای فاطمه‌است

وای مادرم

شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت
موی او را دوباره «شانه» کند
باید انگار جای بازوی خود
مادرش شانه را بهانه کند

یا ایهاالرسول

بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکست

آتش گرفت باب نزول ملائکه
در سست شد به ضرب لگد از جفا شکست

نور زهرا

گوهر یکدانه عالم وجودِ فاطمه ست
رزق ما از برکت ذکر سجود فاطمه ست

از کران تا بى کران ،از آسمان تا به زمین
کار دست حیدر و محور عمود فاطمه ست

غصه ی حیدر

برای بردن داغی چنین خبر گرم است
خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است

اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛
تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است

شکایت دارم

قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا
شهید اول راه ولایت شد پسر آنجا

شکایت دارم از دل سنگی دیوار بیش از در
ولی آسیب اصلی را رسانده میخ در آنجا

آرامش

انگار می آید اجل هر شب به دیدارت
آتش به جانم می زند دستان تب دارت

من،، دستگیر عالم و آدم زمین خوردم
امید ها دارم‌ به این دست گرفتارت

تسبیح

آن زمینهایی که به لطف تو واجد میشوند
در طهارت داشتن مانند مسجد میشوند

کیمیای دست فضه مزد کار خانه بود
پس کنیزان تو دارای عواید میشوند

کوچه

می شَوَم دلتنگ، مانندِ هوای کوچه ها
هر زمان یادی کُنم از ماجرای کوچه ها

کودکی بودم که با غُربت دلم پیوند خورد
تا شُدم با مادرِ خود آشِنای کوچه ها

قنوت نافله

خدا کند دگر این خانه در نداشته باشد
درش برای کسی دردسر نداشته باشد

خدا کند که به سرعت ز چارچوب نیفتد
میان شعله نسوزد خطر نداشته باشد

دکمه بازگشت به بالا