شعر شهادت اهل بيت (ع)

شلاق و لگدها

می سوزد از این حال و روزت آسمان ها
از روضه هایت بند می آید زبان ها
نامش محل استجابت هست آقا
جایی که می خوانند از تو روضه خوان ها

این هتک حرمت است

بی خود نماز مرد, نشسته نمی‌شود
یا دست پر ورم که شکسته نمی‌شود

سِنِ زیاد, عاقبتش مو سفیدی است
بی خود کسی ز عمر, که خسته نمی‌شود

آن سیاه چال

تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است
مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است

جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش
ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است

دست توسل

اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر

پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر

به بارگاهی که در آن, هزار موسی ابن عمران

برای خدمت کند رو, به عرض حاجت زند در

سجده

مردی که هم‌تراز رخش آفتاب نیست
در غربتش مجال حساب و کتاب نیست

خورشید,پشت ابر رود هم موثر است
زندان برای موسی جعفر حجاب نیست

دیده پر اشک

نامت آمد که دلم باز هم آرام شود
مرغ دل پر بزند , سوی حرم رام شود
روضه هایت به دل غمزده الهام شود
دیده پر اشک , نگاهم همه ابهام شود

غربتِ زندان

تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده
به روی پهلوی تو چند جای پا مانده

نفس کشیده‌ای و بند آمده نَفَست
به سینه‌ات چقدَر استخوان, رها مانده

موسای آل احمد

موسای آل احمدم و برگزیده ام
جای وصال, غربت و دوری خریده ام
با اشتیاق جام بلا سر کشیده ام
چون زینبم, حماسه ی صبر آفریده ام

یا باب الحوائج

هرکس که “یا باب الحوائج” را صدا کرده
موسی بن جعفر حاجت او را روا کرده

غیر از خدا که شان او را خوب میداند
هرکس که مدحی گفته در حقش جفا کرده

جلوۀ آفتاب

چشم‌هایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاری‌ست
شبِ اندوه رو به اتمام است

رعیت ات شده ایم

دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم
چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم
طواف کوی تو قسمت نشد , بد آوردیم
بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم

السلام ای مقتدا

السلام ای مقتدا و رازق باران ما

السلام ای زینت تقوا در ایمان ما

نذرتان میکرد مادر باز میشد هر گره

از شما بوده است رزق سفره ی الآن ما

دکمه بازگشت به بالا