دوسالش بوده وقتی شعله با آن در, درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده
دوسالش بوده وقتی شعله با آن در, درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده
زبانحال حضرت رباب باحضرت ششماهه
آناوین جانی سولان رنگیوه قرباندی علی
کربلاده سو بهاسی بولورم جاندی علی
ره تسلیم و رضادن بوگجه چیخما بالا
سینمه باخما یانان قلبیمی چوخ سیخما بالا
هر آنکه آمده را رهگذر تصور کن
چهل نفر همه را شعله ور تصور کن
ببند چشم و ببین چکمه ای بلند شده
و بعد فاطمه را پشت در تصور کن
خیر است , انگاری پیمبر پر درآورد
بی سور اسرافیل , مولا محشر آورد
قرآن برای 《انما》 در آسمانش
خورشید و ماهش جور بود و اختر آورد
بیگانه نیستم , ولی بی لیاقتم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم
انقدر معرفت ز وجودِ شما کم است
بعضاً نوشته اند که وجودِ تو مبهم است
امشب برایت محتشم ها دم گرفتند
با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند
ای خواهریوسف برای سوی چشمم
از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند
قصد کردم بنویسم کمی از نور خدا
کمی از ساحتِ قدسی عزیزُالزّهرا
قصد کردم ببرم نام “علی” بر لب ها
بخدا دست من از دامن تو نیست جدا
خواهر مجتبی چه مظلوم است
غربتش از عزاش معلوم است
روضه خوان امام معصوم است
فاتح شام و کوفه کلثوم است
همه جا پا به پای زینب رفت
نمک به زخم پر از خون این جگر نزنید
کتاب غصه ی این خانه را شرر نزنید
به ساءلان نجیب مدینه بسپارید
که پشت خانه ی ام بنین به در نزنید
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست
یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست
ام الادب , ام الوفا , ام الاباالفضل
غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست
شرمنده ام که سوخت میان شرر پرت
آتش گرفت باغ گل لاله در برت
شرمنده ام که مشک ابالفضل پاره شد
شرمنده رباب شد و کام اصغرت
خونه ی من که خونه ی مراده
خدا بهم اینجا علی رو داده
چار تا غلام آوردم اینجا واسه
دو تا خانوم و دو تا آقا زاده