شعر شهادت اهل بيت (ع)

داشت لگد میزد

بر درب حرم داشت لگد میزد , حیف

در بر سپرم داشت لگد میزد , حیف

از بین لگدها لگدی کشت مرا 

محسن پسرم داشت لگد میزد , حیف

مهدی زراعتی

 

 

مادرم بین شعله ها

درب وا شد و به گوش همه

تق ترقهای استخوان آمد

مادرم فرصت دفاع نداشت

پشت هم ضربه ناگهان آمد

شکست گوشه ابرو

چقدر خون چکداز ریش ریش پیرُهنت

شکست گوشه ابرو…شکسته شد دهنت

در آن کشاکش گودال مگر نمیدانست

که ” لا یمسحو الا مطهرونبه تنت…!!!؟

 نیما نجاری

در سوخته

آتش به تمام قد بر افروخته دید

مسمار نمایان به در سوخته دید

یک لحظه تنفس حسین بند آمد

دیوار و تن و در چو بهم دوخته دید

نیما نجاری

 

بساط روضه

مجلس بدون اشک تو آقا نمیشود

اصلا بساط روضه مهیا نمیشود

آقا تو روضه خوان غم مادرت بشو

هر کس که روضه خوان زهرا نمیشود

غریب مدینه

دوباره شهر مدینه غروبی از غم شد

که آتشی به در خانه باز مَحرم شد

به پشت این در خانه چه ازدحامی شد

دوباره حَجمه ی دشمن به فکرماتم شد

از کار غربتت

از کار غربتت گره‌ای وا نمی‌کند

این شهر , با دل تو مدارا نمی‌کند

 

این شهر , زخم بی‌کسی‌ات را…عزیز من

جز با دوای زهر مداوا نمی‌کند

بقیع

بقیع ! این تنِ مولای سالخورده‌ی ماست

بگیر در بغل آرام یاس پرپر را

 

بدان که شرح غم این غریب دشوار است

غمی که کاسه‌ی خون کرد دیده‌ی تر را

 

گوشه‌ی بستر

گوشه‌ی بستر مرگ افتاده

پیرمردی که غریب و تنهاست

پای تا سر بدنش می‌لرزد

اثر زهر ز رنگش پیداست

سالخورده‌ی ایام

خسته و سالخورده‌ی ایام

دیگر از پا به بستر افتاده

به زمستان رسیده پائیزش

گل یاسی که پرپر افتاده

کشته ی احد

ای کشته ای که بود اُحُد کربلای تو

اهل ِ مدینه نوحه گران در عزای تو

شیر خدا و شیر رسول خدا تویی

ای نام سیدالشهدایی سزای تو

نیمه ی شب

نیمه ی شببود و در بیت امام

غرق در حقزاده ی خیر الانام

در میان سجدهگاه اطهرش

واله ازانوار ذات داورش

دکمه بازگشت به بالا