اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
خیلی گران تمام شده , مُلک خون بهاست
هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست
پشت قباله و سندش یک سر جداست
اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
خیلی گران تمام شده , مُلک خون بهاست
هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست
پشت قباله و سندش یک سر جداست
گنجشک آستانه همای سعادت است
جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است
دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم
بخشش در این حریم عجب نیست عادت است
ناگهانزلفِ پریشان تو را میگیرند
سرسجاده گریبان تو را میگیرند
تو دراین خانه بنا نیست که راحت باشی
چندهیزم سر و سامان تورا میگیرند
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه , تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچهکشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست, به معراج آشنا شده را
تو هَمزه اَحَد و حمزه اُحدهستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را
تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علیاست
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ایحمزه
تا که در خانه در برابرش افتاد
شعله ی آهی میان حنجرش افتاد
بر سر سجّاده مثل جدّ غریبش
بند اسارت به جسم لاغرش افتاد
آن قدربیصدا و خموش از ترانهای
حِس میکنمشکسته و بیآشیانهای
آقاشنیدهام پِیِ مرکب دویدهای
پایبرهنه,نیمهی شب,چی کشیدهای؟
از کارغربتت گرهای وا نمیکند
اینشهر , با دل تو مدارا نمیکند
اینشهر , زخم بیکسیات را…عزیز من
جز بادوای زهر مداوا نمیکند
از سوززهر آب شد از پای تا سرم
با اشکهمقدم شده ساعات آخرم
پایمبه سوی قبله , لبم غرق خون شده
دیگررمق نمانده به اعضای پیکرم
دید از روی بلندی دلبرش آتش گرفت
زیرتیغ دشنه ها بال و پرش آتش گرفت
دید زیر آفتاب سوزناک کربلا
نیزه نیزه زخم های پیکرش آتش گرفت
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیه ی دو چشمانش
همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود