شعر شهادت اهل بيت (ع)

چون علی

خانه ام را سوختند و سوخت جانم , چون علی

ظـالـمـان بـستـند مـحکـم بـازوانـم , چون علی

پـابــرهـنـه , سـربـرهنـه , بی عبـا , درکـوچـه ها

می کشاندند و پر از خون شد دهانم , چون علی

صدای ناله

دوباره شهر مدینه غروبی از غم شد

که آتشی به در خانه باز مَحرم شد

به پشت این در خانه چه ازدحامی شد

دوباره حَجمه ی دشمن به فکرماتم شد

عاشورای احد

 

بوی خونآید از دل صحرا

خاک عالمبه سر چه رخ داده

بین لشگربه پاشده غوغا

حمزه دیگرز پای افتاده

سید الکریم

اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست

خیلی گران تمام شده , مُلک خون بهاست

هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست

پشت قباله و سندش یک سر جداست

 

همای سعادت

گنجشک آستانه همای سعادت است

جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است

دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم

بخشش در این حریم عجب نیست عادت است

گریبان

 

ناگهانزلفِ پریشان تو را میگیرند

سرسجاده گریبان تو را میگیرند

 

تو دراین خانه بنا نیست که راحت باشی

چندهیزم سر و سامان تورا میگیرند

 

مسیر پای برهنه

 

مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد

میان راه , تن تو بی اختیار بیفتد

 

تو را خمیده خمیده میان کوچهکشیدند

که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد

 

جدا جدا

 

برای اوج نوشتند بال وا شده را

نزول نیست, به معراج آشنا شده را

 

تو هَمزه  اَحَد و حمزه اُحدهستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

 

شیر رسول خدا

 

تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه

تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علیاست

تو هم به تیغ خودت فخر مایی ایحمزه

آخرش افتاد

 

تا که در خانه در برابرش افتاد

شعله ی آهی میان حنجرش افتاد

 

بر سر سجّاده مثل جدّ غریبش

بند اسارت به جسم لاغرش افتاد

 

آقا شنیده‌ام

 

آن قدربی‌صدا و خموش از ترانه‌ای

حِس می‌کنمشکسته و بی‌آشیانه‌ای

 

آقاشنیده‌ام پِیِ مرکب دویده‌ای

پایبرهنه,نیمه‌ی شب,چی کشیده‌ای؟

 

زخم بی‌کسی

 

از کارغربتت گره‌ای وا نمی‌کند

اینشهر , با دل تو مدارا نمی‌کند

 

اینشهر , زخم بی‌کسی‌ات را…عزیز من

جز بادوای زهر مداوا نمی‌کند

 

دکمه بازگشت به بالا