شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم
بعد ازهزار سال گدای خدیجه ایم
مهرش نتیجه ی دهه اول من است
ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم
شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم
بعد ازهزار سال گدای خدیجه ایم
مهرش نتیجه ی دهه اول من است
ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم
بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست
یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست
باید برای خانه ی تو زیر پایی شد
بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
حالی غریب داری و درفکر رفتنی
دردی به سینه داری وحرفی نمی زنی
میسوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت
دستم به دست بی رمقت میشود دخیل
در پیش دیدگان گهربارجبرئیل
دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد
گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد
بهتراست سعی کنی این همه سرفه نکنی
ورنه در طشت تمام جگرت میریزد
تنها نه در حریم تو باب المرادنیست
باب الرضای شرقی و باب الجواد نیست
هم سطح هم شدند ضریح و مناره ها
چونکه به ارتفاع زمین اعتماد نیست
ازعطش لب روی لب میزد و پرپر میزد
تیرهم بوسه به دندان مطهّر میزد
درقفس بود و دگر قدرت پرواز نداشت
سنگاز هر طرفی دور تنش پر میزد
به حقِّ فاطمه من را ببخش یا الله
مرا به حضرت زهرا ببخش یا الله
به آن نماز شکسته به پهلویی کهشکست
به قامتی که شده تا ببخش یا الله
سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت
آیه ی والطور روی نیزه ها می بینمت
منبرو رحلت چه شد؟ای زاده ی ختمرسل
قاری مشهور!روی نیزه ها می بینمت
تا که با دیوار, چوبِ در تبانی میکند
قامت رعنای یارم را کمانی می کند
هر چه می پرسم از این مردم نمی داند کسی
آنچه میخی آهنی با استخوانی می کند
دست بادِ سرد, سنگین هم نباشد باز هم
صورت یاسی جوان را ارغوانی می کند
تازگی در خانه رو می گیرد از من فاطمه
مهربان من چرا نامهربانی می کند
پس چرا دستی به پهلو می زند محبوب من؟
هی چرا در پا شدن یاد جوانی می کند؟
از تماشای پرستویم پریشان می شوم
تا به چشمانم نگاهی آسمانی می کند
باز کن یک بار دیگر چشم هایت را ببین
دارد اینجا زینبت شیرین زبانی می کند
قاسم صرافان
پشت در ای گل من برگ و برت مانده بهجا
ملک سوخته ام بال و پرت مانده به جا
پر شده شهر از اینکه تو دگر خواهی رفت
روی دیوار گلی ام خبرت مانده به جا