از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
تنها چرا نشسته, مگر گریه می کند؟
چون شمع شعله ور به نظر گریه می کند
ازمردم مدینه شنیدم که روزها
می آید و ز داغ پسر گریه می کند
گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند
با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند
نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین
دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند
عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته
زبان بگیر به شیون زبان تورفته
صدای وای حسینش به گوش می آید
اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته
وقتی که با صدای رسا گریه میکند
گویا تمام کرب و بلا گریه میکند
راحت بخواب مشک تو خالی نمانده است
مادر نشسته مشک تو را گریه میکند
هرکجا صحبت ادب باشد
نام ام البنین میان آید
امتحان کرده ام و می گویم
که دعایش عجیب می گیرد
عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته
زبان بگیر به شیون زبان تورفته
صدای وای حسینش به گوش می آید
اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته
خاک بقیع و صورت غمهای کربلا
انگشت و نقش قصِّه ی صحرای کربلا
امُّ البنین بی پسر و روضه های سر
امُّ البنین و غصِّه ی سقّای کربلا
رفتی علی بدون تو بی بال وپر شود؟
بعداز توکیست تاکه برایم سپر شود؟
الانمغیره آمد ازاینجا عبور کرد
می خواستتادوباره حسن خونجگر شود
رفتی میان غصه مراجاگذاشتی
مارادراوج غم تک تنهاگذاشتی
برداشت یتوبار خودت رازبسترو
آن رابروی شانه بابا گذاشتی