شعر شهادت اهل بيت (ع)

واویلا

هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد

یا رب این شعله چرا ول کن این طایفه نیست؟!
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد

یا امام صادق(ع)

آسمان را کمی تکان بدهید
نیمه شب آمده اذان بدهید
لذت گریه در نماز شبِ
خودتان را به عرشیان بدهید

یا مظلوم

گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانۀ من با ادب کشید
لعنت بر آنکه آتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

یا صادق آل محمد

ای وارث سلاله ی سائل نوازها
ذکرلب تو رونق راز و نیاز ها

ای روضه خوان آتش و میخ گداخته
از روضهء تو ریخت به رضوان گدازها

یا اباعبدالله

گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست

مثل جدش شده در کنیه اباعبدالله
در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست

در دلِ کوچه

دوباره کینه ها انداخت آتش در دلِ کوچه
به پا شد داغ سنگینی دوباره داخلِ کوچه

مصیبت دیده و بگذار در حال خودش باشد
دلِ من هم گرفته باز هم مثل دلِ کوچه

صادق آل عبا

من به راهت قدم گذاشته ام
روی دوشم قلم گذاشته ام
در کنار قلم بیاو ببین
چوبه ی دار هم گذاشته ام

یاد غمهای رقیه

بخدا سخت ترین لحظه ی عمرم این بود
که شبیه دل زینب جگرم خونین بود

دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان
چون اسیریِ حرم، خاطره ای غمگین بود

طعم‌غُربت‌

یه‌عُمره‌طعم‌غُربت‌وچشیدم
یه‌عُمره‌که‌همش بلا کشیدم
گریه‌کنید‌ برا‌م‌ که پا برهنه
تودل‌شب‌توکوچه‌هادویدم

یا الله

باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد
شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد

از داغ پی‌درپی سزاوار است شیعه
با گریه مژگان ترش آتش بگیرد

غم گرفته

غم گرفته است حسینیه زهرایت را
شعله کوبید در ِ جنت الاعلایت را

بشکند پاش الهی چه کسی نیمه‌ی شب
برده آرامش فردوس ِ مصلایت را

یا امام صادق(ع)

آسمان را کمی تکان بدهید
نیمه شب آمده اذان بدهید
لذت گریه در نماز شبِ
خودتان را به عرشیان بدهید

دکمه بازگشت به بالا