شعر شهادت حضرت زهرا (س)

واویلا

ناراحتم که گریه ی بسیار کردم
با سرفه ام‌ همسایه را بیدار کردم

هرچند این مردم دل من را شکستند..
من بهرشان هرروز استغفار کردم

طاقت ندارم فضه را خسته ببینم..
جان دادم و مثل گذشته کار کردم

از چوب دلگیرم…بدم می آید از در..
با چه عذابی صحبت از مسمار کردم

در خانه ی من خون من مانده به دیوار..
خیلی گلایه از در و دیوار کردم

یادم نرفته نانجیبی پشت در بود
من تا پشیمانش کنم اصرار کردم

جوری به در زد استخوانهایم صدا کرد
با چهل نفر زیر لگد پیکار کردم

حوریه ای بودم که آتش اذیتم کرد..
در سوخت و باشعله ها دیدار کردم

جان علی بادا سلامت..جان من هیچ
هرکار کردم من به عشق یار کردم

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا