شعر شهادت اهل بيت (ع)

یا مظلوم

گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانۀ من با ادب کشید
لعنت بر آنکه آتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

یا صادق آل عبا

دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه

منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه

شیخ الائمه

ای وارث سلاله ی سائل نوازها
ذکرلب تو رونق راز و نیاز ها

ای روضه خوان آتش و میخ گداخته
از روضهء تو ریخت به رضوان گدازها

مادر ام ابیها

فرشته پهن کرده زیر پایش باز بالش را
ندیده در نمازش جز خدای ذوالجلالش را

فقط او بود تنها یاور تنهایی احمد
پیمبر هم ندیده بعد از او دیگر مثالش را

یا ولی الله

نمک یا شیر ؟ امشب بر کدام اصرار خواهد کرد
چه شیری روزه اش را با نمک افطار خواهد کرد

نمی دانم چرا در پاسُــــخِ دلشــــوره هایِ شَهر
فقط ” فُزت و ربِّ الکعبه ” را تکرار خواهد کرد

علی مظلوم

من نامه‌ام را با تو و قلبم نوشتم
هرچند از این حرفایم کم نوشتم

دیشب برایت غصه خوردم گریه کردم
امشب برای زخم تو مرهم نوشتم

علی حیدر علی صفدر

قلم مست است در پس‌ کوچه‌ی این شعر دفتر هم
شراب ناب می‌ریزد به کاغذ جای جوهر هم

مضامین بلندی ریخته در شعر کوتاهم
که دارد واژه‌واژه از لب من می‌رود سر هم

بخشنده ی غریب

بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها
برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها
خرما و نان کوفه زمین مانده یاعلی
ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی

یا امیرالمومنین

تنها دلت نبود که شوق شفا نداشت
حتی طبیب هم به شفایت رضا نداشت

حق میدهم که دیده بدوزی به راه مرگ
دنیای بعد فاطمه دیگر صفا نداشت

یاعلی

بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها
برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها

خرما و نان کوفه زمین مانده یاعلی
ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی

یا حیدر کرار

شمشیر از اهل عبادت خورد حیدر
بر ساحتش تیرِ جهالت خورد حیدر

از کینه های کهنه آخر جان به لب شد
صد پشت پا، جای محبت خورد حیدر

بابای مظلومَم

بوسیده ام چشم ترت را جای مادر
مرهم شدم بال و پرت را جای مادر

أمّ أبیهایت شدم! احساس کردی
دلشوره های دخترت را جای مادر

دکمه بازگشت به بالا