شعر شهادت اهل بيت (ع)

ایهاالنقی

تاریک بود دور و برت ایهاالنقی
سویی نداشت چشم ترت ایهاالنقی

خون می‌گریست بر تو و بر حال و روز تو
چشم ملائک و پسرت ایهاالنقی

سلام حضرت هادی

علی الدوام‌ نمک گیر دست خوبانم
چه سِرّی است در این رابطه نمیدانم!

سوار کشتی شان‌ میکنند سگ را هم..
کنار نوح‌ که هستم چه غم ز طوفانم

دار العزا

در غربت این شهر چون جانت فدا شد
شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد

این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود
بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد

میان شهرِ غریب

میان شهرِ غریبی که آشنایی نیست
برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست

شبیه گیسوی بی‌شانه در بیابانی
گره به کار بیافتد؛ گره‌گشایی نیست

سلاله‌ی زهرا

در دلت لحظه‌های آخر عمر
کوهی از غصه‌ها و از غم‌هاست
چه بگویم، خودت که میدانی
زهر ارث سلاله‌ی زهراست

یادم نمی رود

یادم نمی رود سفر آخر حسین
یادم نمی رود که چه آمد سر حسین

یادم نمی رود که داماد کربلا
زد دست و پا مقابل چشم تر حسین

هجرِ روی تو

ای صبا بگذر ز لاله زارِ من
لاله افشان لاله بر گلزارِ من
گو تو از درمانِ دردِ بی شمار
زآتشِ در کوچه و بازارِ من

آیینۀ زهراست

ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست

هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بی‌تردید
هر جا تو باشی رد پایی از برادرهاست

بگو اُم‌البَنین

گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه
ذکرِ یا اُم‌البَنین یعنی همان یا فاطمه

خانه‌ی بی فاطمه هرگز نمی‌خواهد علی
هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه

ام البنینم

منم سنگ صبور لانه ی عشق
که بودم خانه دار خانه ی عشق
منم در بزم مظلومانه ی عشق
سرود نغز جاویدانه ی عشق
اگر چه زن ولی مرد آفرینم
کنیز فاطمه ام البنینم

م‌ُّالبُکا

نشستم روی خاکِ آرزوهایم
بغل کردم خیالی از مزارت را
اگر چه قابِ این خاک از تنت خالی‌ست
نسیم آورده از مقتل غبارت را

به قربان حسین

مینویسم یاعلی یا فاطمه
کارها دارد دلم با فاطمه
فاطمه مولاست،مولا فاطمه!
جان من قربان دوتا فاطمه

دکمه بازگشت به بالا