تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان
شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان
شنیدم در غل و زنجیر با توهین ِ پی در پی
تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان
تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان
شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان
شنیدم در غل و زنجیر با توهین ِ پی در پی
تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان
سجاده ها ز جلوه روحانى تواند
زندانى خدا همه زندانى تواند
با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست
یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست
غم آمده ست رفیقی رسیده پیش رفیقی
چه با مرام طبیبی عجب رفیق شفیقی
سیاه چال هم از او تو را دمی نگرفته
صعود کرده به پایین هلا چه طیِّ طریقی
در این سیاه چال جلوه ی قمر نشسته بود
چو ناله ای که صبح و شام بی اثر نشسته بود
به وقت گریه کردنش زمان غصه خوردنش
قضا ز کار ایستاده و قَدَر نشسته بود
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی
خطبه ها خواندی و الحق که تو غوغا کردی
همه گفتن که حیدر به میان آمده است
دشمنان پدرت را همه رسوا کردی
حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست
پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست
نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست
عیدی که بی تو میرسد و شرمسار نیست
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
نثار روح چنان کوه عمه ی سادات
در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات
برای اینکه شود جاودانه در تاریخ
گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت
تا آخرین نفس که توانی در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است
رفتی و داغ دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است
تو بی تابی و این را پیچ و تاب جاده می فهمد
سر بر نی ، تن در قتلگاه افتاده می فهمد
تو مظلومی و این را مادرت در سجده می گوید
و حرف مادرت را تربت سجاده می فهمد
لحظه هایِ آخرم شد.. بیقرارم یا حسین
رو به قبله می شوم ،چشم انتظارم یا حسین
آخرش دق مرگِ راهِ تو شوم شکرِ خدا
زودتر باز آ.. ببین در احتضارم یاحسین