دو قدم سمت خیام و دو قدم بر میگشت
پدری که نگران سمت حرم بر میگشت
پسرش را به روی دست تماشا میکرد
چاره ساز همه در سینه خدایا میکرد
دو قدم سمت خیام و دو قدم بر میگشت
پدری که نگران سمت حرم بر میگشت
پسرش را به روی دست تماشا میکرد
چاره ساز همه در سینه خدایا میکرد
خواب دیدم قد کشیدی خوش قد و بالا شدی
رفتی و آخر نشد که شاخ شمشادت کنم
آنقدر مادر برایت آرزو ها داشتم…
حرمله نگذاشت آخر تا که دادمادت کنم
باد وقتی که برآن حلقه گیسو افتاد
سنگ باران شد ومیدان به هیاهو افتاد
سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد
سوختیم از هِق هِق ات از گریه هایت سوختیم
دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم
باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما
باز گُم کردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم
برای بار غمت شانه ای خم آوردم
بگیر دست مرا , جان تو کم آوردم
مرا به جمع گدایان خویش مهمان کن
بگو به مادرتان جنس در هم آوردم
همان دمی که عمو بر تنت ردایت کرد
همینکه بال گشودی پسر صدایت کرد
گره به بند نقابت زد و میان حرم
پس از دو بوسه به پیشانیت دعایت کرد
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم, عوض ِ وا عطشا افتاده
چاره ای کن که نمانند به رویِ دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده
تو قَد کشیده ای,یا که عمو کمان شده است
و یا دوباره علمدار نوجوان شده است
بخند حضرتِ عباسِ سیزده ساله
که خنده یِ تو برایِ حسین, جان شده است
دلم برای حسن تنگ شد تو را دیدم
زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
دیدی دلم گرفته , مرا مجتبی شدی؟
لک زد دلم برای عمو گفتنت , بگو
لک زد دلم چرا , چه شده بیصدا شدی
بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من
زد فکر تازهای به سرت ای عزیز من
رفتی درون خیمه و خوشحال آمدی
با دستخطی از پدرت ای عزیز من
چشمی که بستهای به رخم وا نمیشود
یعنی عمو برای تو بابا نمیشود
ای مهربان خیمه, حرم را نگاه کن
عمه حریف گریهی زنها نمیشود
تا نیزهای غریب عنان مرا گرفت
پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت
میرفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!
سُمّ فَرَس رسید و دهان مرا گرفت