قرص است قلب مرتضی اما به زهرا
یعنی که تکیه میدهد مولا به زهرا
حتی خدا محوِ تجلی خانهی اوست
هرشب که جلوه میکند زهرا به زهرا
قرص است قلب مرتضی اما به زهرا
یعنی که تکیه میدهد مولا به زهرا
حتی خدا محوِ تجلی خانهی اوست
هرشب که جلوه میکند زهرا به زهرا
چشم واکن تا ببینی حال من را فاطمه
تا ببینی خانه نه ، بیت الحزن را فاطمه
ای بهار آرزویم با خزان خود ببین
زردی رخسار گلهای چمن را فاطمه
بقیـع چشم من از اشک مثل دریا شد
شبی که پای فراقت به این جهان وا شد
به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت
که در بهار جوانی قدت چنـان تا شد
نفس بکش ، نفس من ! نفس نفس نزنی
اگر چه سخت نفس میکشی به فکر منی
هنوز فاطمه ی سابقی برای علی
ز پا در آمدی اما هنوز خوش سخنی
بخدا بده برا یه پهلوون
حرف خونش افتاده سر زبون
این علی ، علیِ سابق نمیشه
داره میمیره زنش جوون جوون
میان قحطیِ انسانیت؛ دریایِ دیگر داشت
برایش زندگی در اوج غم معنای دیگر داشت
نگاهش کرد و روحش تازه شد از آن وقارِ ناب
کنارش غرقِ آرامش شد و دنیایِ دیگر داشت
آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی من نرو
بهترین تقدیر شام قدر من، بی من نرو
عمر شبهای بلندم! کم شدی پای علی
شاخهء طوبای خانه! خم شدی پای علی
ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد
تمام آینه ها را غبار می گیرد
سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
به گریه فضه ترا از کنار می گیرد
بسته شد راه من و مادر میان کوچه ای
نه،به پا شد عاقبت محشر میان کوچه ای
ناکسی بغض خودش را بین دستش جمع کرد
گل شد از سیلی او پرپر میان کوچه ای
در بین بستری و مداوا نمی شوی
بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟
برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام
برخیز ای توسلِ شبزندهداری ام
صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من!
یک روز دیگر است که هستی کنار من
شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری!
پیراهن جدید مبارک! بهار من!
شب است و در سکوت شب صدای باد میپیچد
شب است و در مدینه گریههای باد میپیچد
کسی در کوچههای سنگیِ تاریک اینجا نیست
کسی در راههای خاکیِ باریک آیا نیست ؟
کسی در شهر پیدا نیست