حدیث اشک

عیدامسال

عید امسال پر از بوی گل یاس شده

و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده

همه ی دشت گواهند که با بوی بهار

عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده

رباعی های فاطمی

ای نور خدا سرشـــته با آب و گِلَت

ای مـهر علـــی راز هویــدای دلت

این ذکر هزار سالۀ مهدی توست

ای یاس نبی « بِــاَیِّ ذنـب قتلت؟

مناجات

اول عشق تو «لَن» بود نمی دانستم

آخرش هم «ابَداً» بود نمی دانستم 


نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است

همه جا صحبت من بود نمی دانستم

یافاطمه الزهراسلام الله علیها

هستی ات رابه ره دوست گذاری مردی

وسط  راه  اگر   دبّه   نیاری   مردی

ورنه هر بی سروپایی شود عاشق پیشه

دره دوست اگر جان بسپاری مردی(یازهرا س)

شُهره به عنوان تو

وقتی همه جا شُهره به عنوان تو باشیم

باید که فقط ریزه خور خان تو باشیم

دامن نکش از دست گداهای گرفتار

بگذار کمی دست به دامان تو باشیم

بدنت,پیرهنت

بدنت,پیرهنت جای خود امّا سر تو

پیکرت در دل گودال و حالا سر تو

شرح این آیه ی “الله جمیعا فی الارض”

جلواتی است زلال از نوک پا تا سر تو

همان ها

همان ها که علی را پیر کردند

به پای کودکان زنجیر کردند

ماهم گدائیم

آقابه ماهم سربزن ماهم گدائیم
دراین بیابان گم شدیم اصلاً کجائیم؟

نازِ بی وقفه

نازِ بی وقفه که بنیاد نمیخواهد که

زلفِ “بر بادده ات” بادنمیخواهد که

بهر از پای در آوردن عشاق خودت 

این همه حسن خداداد نمیخواهد که

طوفان اشک

این زندگی بدون تو معنا نمیشود

هرکس نشد به مثل تو منا نمیشود


طوفان اشک و صحنه گودال قتلگاه

بس کن دگر که نیزه تو جا نمیشود

عالم تو

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نیست

سقاکه رفت…ساقی آب آوری که نیست
آتش گرفته میکده را …ساغری که نیست

دکمه بازگشت به بالا