دلبـــاده بـنوش است سر خان عقیله
خـوردهشب و روز از نمک و نان عقیله
هرقـلب حسینی که شده واله و شیـدا
دربزم حـسینی شـده مـــهمان عقیله
دلبـــاده بـنوش است سر خان عقیله
خـوردهشب و روز از نمک و نان عقیله
هرقـلب حسینی که شده واله و شیـدا
دربزم حـسینی شـده مـــهمان عقیله
آنانکه خاک را به نظر کیمیــــا کنند
از یمن تربت شه کرببــــــــــلا کنند
آنانکه دیده اند ضریح حســــــین را
آیابودکه گوشه چشمی به ماکنند
نفس مرا برای همیشه جواب کن
ان وقت رویگفته من هم حساب کن
این اشک هاکه حکم مسیح من است پس
چشم مراهمیشه پر از این شراب کن
زینباز سوی شام برگشته
یابه بیت الحرام برگشته
پیعرض سلام برگشته
وه!چه با احترام برگشته
اربعین تو رسیده است وز راه آمده است
خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است
زینب از وادی شام آمده چشمت روشن
از کجا تا به کجا آمده ؟ چشمت روشن
زدست خالی ام ای عشق مستحق تر نیست
ودستگیر از تو کسی که دیگر نیست
نوشتهاند به بالای خیمه گاه شما
کسیکه عشق نداند بصیر این در نیست
پرچمسیاه هیئت ما را بیاورید
زنجیر های بزمِ عزا را بیاورید
حال و هوای شعر به کلی عوض شده است
از نو ردیف و وزن هجا را بیاوید
دراین سفر ببین که به پای اراده ام
بالو پری که داشتم از دست داده ام
ازبوی دود چادر آتش گرفته ام
بسیارروشن است که پروانه زاده ام
بعدیک اربعین رسید از راه
غمبه قلبی صبور می آید
قتلگهرا دوباره می بیند
آنکهاز راه دور می آید
باورنمی کنم که رسیدم کنار تو
باورنمی کنم من و خاک دیار تو
یکاربعین گذشته و من پیر تر شدم
یکاربعین گذشت و شدم همجوار تو
ای کشتی نجات زمان, کشتیم شکست
افتاده ام به ورطه ی گرداب خود پرست
در زیر تازیانه ی رگبار و صاعقه
پشتم خمید و رشته ی امید من گسست